جاده طی نشده
در مبحث بیوگرافی به سه مورد اصلی در زندگی خودم اشاره کردم که مسیری متفاوت با مسیر عادی که اکثر مردم می گیرند را انتخاب کرده ام.
بنده هم در زندگی به دفعات به دو (چند) راهی هایی رسیده ام که ضرورت داشت مسیری را انتخاب کنم. زمانی که به گذشته نگاه می کنم، به موارد زیادی می رسم.
اولین را که به یاد می آورم در دبیرستان بود. سال چهارم دبیرستان را که در دبیرستان آینده تکمیل نمودم تصمیمی گرفتم که می توان آن را در این راستا تصور کرد. در آن زمان متداول بود که دانش آموزان تلاش می کردند به دبیرستان البرز یا خوارزمی یا مواردی دیگر که در تهران بودند بروند. این مدارس با انجام آزمونی دانش آموزان خود را انتخاب می کردند. در آن سال دو نفر از دانش آموزان همدوره بنده در آزمون ورودی دبیرستان البرز شرکت نموده و پذیرفته شدند. بنده در آزمون این دبیرستان شرکت نکردم و به جای آن در آزمون دبیرستان دانشگاه پهلوی (نام آن زمان) در شیراز شرکت نمودم. تفاوت اصلی آزمون دبیرستان البرز و دبیرستان دانشگاه پهلوی در نوع سوالهایی که در آزمون داده می شد بود. در آزمون ورودی دبیرستان البرز سوالهای شفاهی از دروس ریاضی و فیزیک می آمد. ولی دبیرستان دانشگاه پهلوی با یک آزمون هوش نیم ساعتی و آن هم با سوالهای چند جوابی دانش آموزان خود را انتخاب می کرد. البته تفاوت این دو در مدیران آن دو دبیرستان بود. مدیر دبیرستان البرز، دکتر مجتهدی، با فلسفه کاری خودش و مدیر دبیرستان دانشگاه پهلوی، دکتر رضوی که متخصص روش آزمون (testing) در رشته روانشناسی بود، عاملهای اصلی روش آزمون بودند. دکتر رضوی تا سالهای میانی 1360 تنها متخصص روش آزمون در ایران بود که تست آزمون هوش را ایشان طراحی می کرد. از اواخر سالهای 1360 تست هوش از کنکور سراسری حذف شد.
البته مبنای انتخاب بنده نوع آزمون آن دو نبود. تنها مسیری که اکثریت نمی روند را انتخاب کردم.
در هر صورت این اولین انتخاب بنده متفاوت با روند کلی دانش آموزان، که معمولاً تمایل به ادامه تحصیل در تهران را داشتند، بود.
آخرین انتخاب بنده که مغایر با انتخاب اکثریت است تصمیم به بازنشستگی بود. در بهمن سال 1394 پس از 31 سال خدمت تصمیم به بازنشستگی گرفتم. البته این تصمیم بنده با اینکه سابقه 31 سال خدمت را داشتم قبل از موعد به حساب می آمد. از این جهت قبل از موعد بود که براساس قانون یک نفر هیأت علمی با مرتبه استاد کامل تا سن هفتاد و دو سالگی می توانست شاغل بماند. البته پس از هفتاد و دو سالگی تا سه سال می توانست تقاضای ماندن در پست خود را بنماید. جمعاً به این معنی که بنده تا سن 75 سالگی می توانستم شاغل باشم. البته در سن 61 سالگی درخواست بازنشستگی دادم. لذا زمان درخواست بازنشستگی 11 تا 14 سال قبل از موعد بود.
ابعادی را که به آن توجه کردم از این قرار بود:
معلوم نیست که تا سن 75 سالگی زنده باشم. اگر هم به اون سن برسم و بازنشست شوم دیگر شرایط شروع کردن کاری را ندارم.
دیگر اینکه در آن زمان کار ما (اهل دانشگاه!) به جایی رسیده بود که فارغ التحصیلانی با مدرک کارشناسی ارشد و دکتری داشتیم که در به دست آوردن شغل مشکل داشتند. این را منظقی نمی دیدم که شاغل بمانم.
البته دلایل دیگری هم وجود داشت که نیازی به طرح آن در اینجا نیست.
لذا تصمیم به درخواست بازنشستگی گرفتم تا اولاً بتوانم کار جدیدی را شروع کنم. در ثانی بتوانم دانشجویانی که با مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری فارغ التحصیل شده اند را در این جایگاه جدید به کار بگیرم.
تصمیم دیگر در این راستا، انتقال از دانشگاه شهید باهنر کرمان به دانشگاه تحصیلات تکمیلی صنعتی کرمان در سال 1378 بود. بنده به دلیل اینکه در دانشگاه شهید باهنر کرمان چند نفر شرایط تدریس درس فیزیک پایه 1 را از بنده گرفتند تصمیم به رفتن از دانشگاه شهید باهنر کرمان را گرفتم. آن یکی دو نفر اعمالی انجام دادند که مورد تایید بنده نبود یا باید عمل آنها را تأیید می گرفتم یا اینکه می رفتم. زمانی که در خواست رفتن از دانشگاه شهید باهنر کرمان را دادم در آن مطرح نکردم که به کجا می خواهم بروم. سه مرتبه نامه به رئیس دانشکده علوم نوشتم تا ایشان من را برای صحبت دعوت کرد. در آن جلسه ایشان سوال نمود که کجا می خواهی بروی؟ در ادامه پرسید که آیا به دانشگاه صنعتی شریف می روی؟
(این را مطرح کردم که به این نکته اشاره کنم که هرکس در نظر داشت از دانشگاه شهید باهنر کرمان برود خواستگاه او دانشگاه تهران یا صنعتی شریف یا نظایر آن در تهران بود. این خواست یا علاقه اکثریت است.)
بنده در جواب آن رئیس دانشکده گفتم که خیر. شاید در خواست بدهم که به دانشگاه چابهار بروم. البته ممکن بود این جواب بنده را به مفهوم «به تو ربط ندارد» برداشت کرده باشد. ولی منظور من این نبود و دانشگاه چابهار یکی از گزینه های بنده در آن زمان بود. نهایتاً تقاضای انتقال به دانشگاه تحصیلات تکمیلی صنعتی کرمان، که در ماهان بود، را دادم.
قبلاً نوشته بودم که دکترصالحی به بنده گفته بود که دانشگاه شیراز متقاضی زیاد دارد و تو به کرمان برو که متقاضی ندارد. این که ایشان فرمود کسی به دانشگاه کرمان نمی رود بعدا برای بنده اثبات شد.
روز اولی که به دانشگاه شهید باهنر کرمان رفتم با رئیس دانشکده علوم ملاقاتی داشتم تا ایشان نامه به مفهوم نیاز برای اینجانب خطاب به معاون اداری و مالی دانشگاه بنویسد. ایشان از بنده سوال نمود که آیا واقعاٌ در نظر داری که اینجا بمانی یا اینکه پس از چندی قصد رفتن داری؟
سال 1363 که به دانشگاه شهید باهنر کرمان آمدم، روزی برای کاری به دفتر همان رئیس دانشکده علوم وقت رفته بودم. زمانی که وارد اطاق شدم، ایشان در حال صحبت با تلفن بود. متوجه شدم که چهره اش برافروخته شده است. بعد از اینکه مکالمه قطع شد، به بنده رو کرد و گفت متوجه شدی موضوع چه بود؟ گفتم خیر. ایشان گفت که پیگیر این بودم که یکی از هم دوره ای های تحصیلی ام که متخصص در رشته خودم و کرمانی هست را به کرمان بیاورم. همسر ایشان زنگ زده و فهش و بد و بیراه می گوید که دست از سر ما بردار، ما به کرمان بیا نیستیم.
سالها بعد از بنده کسی در خواست استخدام برای بخش فیزیک نداد و به ترتیب تعداد اعضای هیأت علمی این گروه کم می شد. یکی به دانشگاه فردوسی مشهد رفت، دیگری خود را به دانشگاه صنعتی شریف منتقل نمود و یکی بعداز فرصت مطالعاتی باز نگشت و و …
البته بنده هم از دانشگاه شهید باهنر کرمان رفتم ولی به دانشگاه تحصیلات تکمیلی صنعتی کرمان در شهر ماهان!
موردی خارج از فضای کار که می توانم به آن اشاره کنم. خرید آپارتمانی در مشهد بود. شرایطی پیش آمد که بتوانم آپارتمانی را بخرم. متداول بود که این آپارتمان را در تهران می خریدند. بنده این را در مشهد (ولی به نام همسرم و به همراه او) خریدم. و موارد بسیاری از این قبیل را انجام داده ام.
اثبات کرده ام که مسیر نرفته می تواند با توکل بسیار عالی باشد.
2 دیدگاه. جدید
استاد گرانقدرم، ضمن سلام و احترام فراوان
در بازه ی زمانی 1369 تا 1372 دانشجوی کارشناسی شما در دانشگاه کرمان بوده ام. خوشبختانه افتخار اخذ درسهای مهمی چون مکانیک تحلیلی و مکانیک کوانتومی با شما را داشتم. هر چه یاد گرفتم از کلاسها و سختگیری های بجای شما بود. زنده باشید و سرفراز استاد گرانقدرم.
کوروش نوذری – عضو هیات علمی دانشگاه مازندران
سلام جناب دکتر
دو را دور در جریان موفقیتهای شما بودم. از اون زمانهای خیلی خوب. یادش به خیر.
خیلی ممنون که به این سایت توجه می کنید. باعث دلگرمی من هست.