فرار مغز
در نظر دارم سخن این هفته را به لفظ فرار مغزها (که در انگلیسی نیز به نام brain drain خوانده می شود) اختصاص دهم. به نظر بنده این اصطلاح برای مهاجرت به قاره آمریکا یا اروپا یا استرالیا اشتباه است. قبل از اینکه صحبت را کامل کنم، نیاز است مقداری به تاریخ مراجعه کنم.
اسلام و نظام اسلامی با مهاجرت حضرت محمد (ص)، پیغامبر اسلام، به شهر یثرب قوت گرفت به گونهای که تمدن اسلامی را به وجود آورد. به اعتقاد مایکل هارت نویسنده کتاب ۱۰۰، پیغامبر اسلام پر نفوذترین فرد در تاریخ بشریت است. این نویسنده خود مسیحی است و حضرت مسیح را در رتبه سوم قرار داده است. ضمناً این هجرت چنان اثری در اسلام گذاشته است که برخلاف مسیحیت که شروع تقویم مسیحیت را میلاد حضرت مسیح قرار داده اند، مسلمانان شروع تقویم اسلامی را هجرت پیامبر قرار داده اند.
همه تمدنهای بشری و پیشرفتهای بزرگ با نوعی هجرت ارتباط داشته است. تمدن رنسانس غرب با هجرت آنها به فلسطین به وجود آمد. در تاریخ آمده است که ایرانی ها از هند به آسیای میانی رفته و بعد به سرزمین کنونی آمده اند و بعد تمدن پارس ها (پارساها) به وجود آمده است.
نتیجهای که از این بحث میگیرم، هجرت حرکتی پسندیده در اسلام و برای بشریت است. برای ما (به عنوان یک مسلمان) مناسب نیست تا آنچه را که به نوعی هجرت است فرار مغز بخوانیم. الان در مناطقی را که میتوان به عنوان دنیای جدید نام گذاری کرد (قاره آمریکا و استرالیا)، حدود یک میلیارد انسان زندگی می کنند. اگر این مناطق کشف نشده بود اکثر این یک میلیارد در قاره اروپا زندگی می کردند. یعنی جمعیت اروپا بیشتر از چین امروز بود. البته با تراکمی به مراتب بیشتر. الان حدود 150 میلیون نفر که اصالتاً انگلیسی هستند در این مناطق زندگی می کنند. یعنی اگر اینها در جزیره کوچک انگلیس می ماندند، جمعیت آن در حدود ژاپن و در مساحتی به همان اندازه بود. جزیره ایرلند با جمعیتی کنونی در حدود 7 میلیون دارای نزدیک به 50 میلیون ایرلندی در تنها کشور آمریکا هست. آیا به همه اینها باید با معیار فرار مغز (brain drain) نگاه کرد.
اتفاقی که افتاده همانند تکنولوژی که از غرب عقب تر هستیم در شراکت دنیای جدید نیز عقب هستیم. من به این صورت به موضوع نگاه می کنم، که درست یا غلط اروپاییها سرزمینی را از سرخپوستان گرفتهاند که بسیار غنی است و ما در آن شریک نیستیم. کسانی که در این سرزمین یا بخشی از آن زندگی می کنند، الان تقریباً همه دنیا را کنترل میکنند و ما در این کنترل شریک نیستیم. البته خدای ناکرده این را به عدم رابطه سیاسی با آمریکا مرتبط نمی دانم. حتی قبل از انقلاب اسلامی به عنوان ایرانی این شراکت را نداشتیم.
چرا؟ به دلیل عدم مهاجرت صحیح به دنیای جدید است.
نتیجهای که میخواهم بگیرم اینکه آنچه ما به نام فرار مغز مینامیم یک هجرت ناموفق است. کشور چین این هجرت به کشورهای دنیای جدید را کمک و تشویق می کند. برای اینکه آن یک هجرت موفق است. دولت چین به این مهاجرت حداقل برای انتقال تکنولوژی به کشور چین نگاه می کند. البته نگاه دیگر هم شاید وجود داشته باشد و آن صدسال دیگر است. زمانی که دیگر اروپاییها در آمریکا اکثریت و حاکمیت را نخواهند داشت. آن وقت چینی نژادها که موافق با دولت چین هستند در آمریکا حکومت را به دست خواهند گرفت.
جدولی را در اینجا آورده ام. آمار سال 2016 در کشور استرالیا هست. این آمار محل تولد ساکنان این کشور را نشان می دهد. توجه کنید که دو سال پیش جایگاه ایرانی ها در این آمار کجا هست؟ البته دقت کنید که محل تولد را مشخص می کند. یعنی ایرانی هایی که در آن کشور به دنیا آمده اند را مد نظر ندارد. نسبت جمعیت کشورها را هم در نظر بگیرید.
چرا این موضوع را فرار مغز نمی دانم؟
مدتی پیش در کانال تلگرام (که بعداً در رابطه آن هم می نویسم.) آمده بود که وای مردم ایران چه نشسته اید؟ کشور دارد از بین می رود.
چه اتفاقی افتاده است؟
همه دیپلمه های ایران رشته های پزشکی و وابسته با آن را انتخاب می کنند. چه نشسته اید که دیگر مهندس نخواهیم داشت!
این مطلب بنده را به فکر وا داشت و جواب زیر را به ارسال کننده دادم.
اولاً چرا زمانی که همه دیپلمه های ما رشته های مهندسی و پزشکی را انتخاب می کرد وکسی به دنبال رشته های علوم و به ویژه علوم انسانی نبود صدای کسی در نیامد؟ زمانی که دیگر جامعه صحابه فرهنگی تربیت نمی کرد صدای کسی در نیامد. زمانی که دیگر قاضی مناسب تربیت نمی کردیم. و و و
ثانیاً حداقل خوشحال هستم که با استعدادهای ما در ایران می مانند و دیگر فرار مغز نخواهیم داشت. پزشکان هجرت نمی کنند. چرای آن بماند برای بعد.
آیا نتیجه نمی گیرید که رفتن ایرانی ها به خارج از کشور فرار مغز نیست؟!
نکته دیگر اینکه واقعاً ما (ایرانی) بهترین و با استعدادترین افراد خود را از دست نداده ایم. وجود شهید چمران و اینکه شهیدچمران ها زیاد هستند این نکته را ثابت می کند. در یکی از سالهای 1350 رشته فیزیک دانشگاه شیراز ۲۵ دانشجو پذیرش کرد. از این تعداد دانشجویان ۷ نفر به خارج از کشور رفتند و مدرک دکتری اخذ نمودند. از این ۷ نفر رتبه اول و رتبه دوم آنها به ایران بازگشتند.
البته برخی به این بحث بنده چنین جواب می دهند که به طور نسبی تحصیل کرده ها و با هوشها بیشتر مهاجرت می کنند. آره این بحث برای همه کشورهایی که در جدول ارائه شده و بالای ایران قرار دارند صادق است.
چرا میگویم هجرت ناموفق؟
ولی چرا من معتقدم که مهاجرت کنونی (البته دوران قبل از انقلاب را هم به همین صورت می دانم.) ایرانیان یک مهاجرت ناموفق است. سه دلیل زیر را بیان می کنم.
اول – اینکه ایرانی هایی که به خارج میروند، سعی میکنند به پشت سر خود نگاه نکنند. برخلاف ملیتهای دیگر، حتی افغانها (که در افغانستان مشکلات فراوان دارند.)، رابطه خود را با کشور مبدأ قطع نمی کنند. آنها تلاش میکنند که رابطه خود را با کشور مبدأ حفظ نمایند. پاکستانیها و هندی ها با این هجرت از درآمد خود به کشور مبدا می فرستند. البته به عنوان ایرانی معتقد نیستم که کسانی که از ایران می روند باید همانند پاکستانی پول به ایران برگردانند. اخیراً مهاجرین باعث میشوند که غربیها کارخانجات خود را به کشورهای دیگر انتقال دهند. در این کار حتماً مهاجرین نقش مهمی دارند. ولی ایرانیها در مهاجرت خود درخت کریسمس می شوند. درختی که از ریشه جدا شده و فقط فضای کشور جدید خود را زینت می بخشند.
دوم – اینکه ایرانیهایی که در خارج کشور زندگی میکنند (اکثرا) رابطهای با هم ندارند. دو نفر یا دو خانواده ایرانی در سوپر مارکتی خرید می کنند. هر دو به فارسی صحبت میکنند. هر دو متوجه میشوند که دیگری ایرانی است. حتی به هم سلام نمی کنند. سعی میکنند در برابر جمع نشان دهند که ایرانی نیستند. باز این مشکل به دوران قبل از انقلاب هم باز می گردد.
سوم – اینکه هر ایرانی سیاستمدار هم هست. اینکه از نظر اسلام اشخاص باید سیاسی باشند به مفهوم سیاستمدار بودن یک مسلمان نیست. به عبارتی باید در مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نقش داشته و اطلاع داشته باشند. این موضوع را با سیاستمدار بودن هر ایرانی نباید یکی فرض کرد. در میهمانی ها و دید و بازدیدها بحثها به گمانه زنی سیاسی تبدیل می شود. این حتی عامل جدایی و دوری از یک دیگر می گردد. به ویژه در خارج از ایران این مشکل زیاد مشاهده می شود.
4 دیدگاه. جدید
سلام،
این مقاله همچون بسیاری از مقاله های جنابعالی نشان از توان تغییر جایگاه ناظر در نگاه به جهان در حضرتعالی است .
امید است رهروان و متفکران آینده حداقل با این تراز مهارتی نسبت به
جهان کنشگر باشند .
انسان اختیار خیلی از چیزها را دارد. حتی در قران به آن اشاره شده است. اول احساس درد و بعد شناخت درمان و بعد درمان
من جدیداً یه دوست افغان پیدا کردم. خانمی هستن که برای دوره دکترا تو رشته تاریخ، اومدن دانشگاه یزد. در مورد افغانستان که ازشون می پرسیدم، بهترین جملهای که گفتن بنظرم این بود: الان افغانستان نا امن هست و دانشگاه کابل (بهترین دانشگاه افغانستان) خیلی سطح پایینی داره اما من مطمئنم تا 4 سال دیگه که من برگردم، خیلی عالی میشه و من و همسرم هم می تونیم خیلی کمک کننده باشیم. متاسفانه بقیه دوستانی که ایشون رو میشناسن، همه از دور می خندیدن و میگفتن: اینا دیگه کین که اومدن ایران، اونم یزد، حالا میخوان برن پیشرفت هم بکنن! واقعا جای تاسف داره که خیلی ها (خیلی خیلی ها) وطن پرستی رو توی خودشون کشتن! هنوز اینجا هستن تازه!
احساس درد یا احساس درد اشتباه این خیلی مهم است.
اون ایرونی ها نمی دانند تا از درون تغییر نکنند نمی توانند چیزی را تغییر دهند. اگر در درون تغییر کنند نیازی نیست که به «سیلکون ولی» بروند. همه چیز را می توانند تغییر دهند.