طفلی به نام شادی
این هفته قصد دارم دوباره در رابطه با شادی صحبت کنم. بعداز سخن هفته 28 مهرماه 1397 —تعریف سعادت عکس العملهای متفاوتی داشتم. یکی مطرح کرد که سعادت را در حد امکان در عدالت می داند. در جواب ایشان عرض می کنم که صحبت بنده در تعریف سعادت اشاره به جامعه ندارد. صحبتهای بنده به اشخاص مربوط می شود. عدالت در جامعه جایگاه ویژه ای دارد.
دیگری سروده جناب آقای محمدرضا شفیعی کدکنی را برای بنده ارسال نمود.
طفلی به نام شادی دیری است گمشده است
با چشم های روشن براق
با گیسوی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
بنده ارادت خاصی نسبت به اصحاب فرهنگ دارم و معتقدم جمعیت آنها در جامعه ما خیلی کم است. بهای بسیار کمی به آنها داده ایم. که خود درد بزرگ است. این سروده آقای شفیعی کدکنی برای بنده خیلی عزیز است.
در فضای مجازی بحثهای مختلفی در رابطه با سروده جناب آقای شفیعی کدکنی مشاهده می شود. در سایت «شهر هشتم»،
http://shahrehashtom.blogfa.com/post/175
تفسیری را در رابطه با این سروده می بینید. ممکن است نظر جناب آقای شفیعی کدکنی با سایت «شهرهشتم» یکی باشد یا اینکه ایشان نظر بنده را تایید کنند یا اینکه نظر دیگری داشته باشند. بخشی از تفسیر سایت «شهرهشتم» را به صورت:
«گشودن اخم های مردمانی که شیفتگی وصف ناپذیری به گریستن و سوگواری دارند، بسیار دشوار است. برپایی آیین های شادمانی برای این مردم، هنگامی دشوارتر می شود که موازین قانونی برای محدود کردن آیین شادمانی به کار آیند و مدیران جامعه هم چهره های عنق و جدی را بر لبخنده های شورآفرین ترجیح دهند و فراموش کنند که خنده بر هر درد بی درمان دواست. …»
می بینید. با اینکه بحث مطرح شده در سایت «شهر هشتم» بخشی از مشکلات را بیان می کند. ولی نظر بنده چیز دیگری است. به نظر بنده در این بحث احساس دردی هست، ولی احساس اشتباه از درد هست. در حقیقت اشتباه در علت و معلول است.
به یاد دارم در سالهای 1360 قطع برق زیاد اتفاق می افتاد. در کرمان ابتدای خیابان سرباز سردخانه ای وجود دارد و داشت. یکی از دوستان که آنجا کار می کرد، می گفت تعدادی از همسایگان شکایت کرده بودند که سردخانه دستگاهی دارد که هروقت روشن می شود، قطعی برق ایجاد می شود!
واقعیت این بود که سردخانه یک دستگاه برق اضطراری داشت که به همراه قطع برق آنی روشن می شد. مردم محل توجه کرده بودند که هروقت قطع برق اتفاق می افتد، به همراه آن دستگاهی در سردخانه روش می شود. در حقیقت مردم محل احساس درد اشتباه داشتند. آنها اشتباه در علت و معلول داشتند.
آنچه شادی را از جامعه ما گرفته است مراسم عزاداری نیست. آنچه شادی را از ما گرفته تعریف اشتباه از سعادت است. برای این ادعا داستانی را از اینشتاین می آورم. او هم فیزیک دانی است که گاها به فضای فرهنگ سرزده است. در سال 1922 در پی کسب جایزه نوبل سفرهایی برای سخنرانی داشته است. در سفری به توکیوی ژاپن رفته بود. در هتل پیامی را «پیام رسان» برای اینشتاین به اتاق او می آورد. اینشتاین پول خوردی که بتواند به این فرد هدیه ای بدهد نداشته است. برای اینکه او را دست خالی باز نگرداند روی دو برگه کاغذ دو جمله را به زبان آلمانی می نویسد و به او می دهد. به او می گوید اگر شانس داشته باشی اینها بسیار با ارزش تر از پول خوردی هست که به تو بدهم. معنی یکی از نوشته ها «خواستن توانستن است» هست. ولی دیگری به عنوان «نظریه شادی» اینشتاین معروف است و بنده قصد اشاره به آن را دارم. ترجمه نظریه شادی اینشتاین «یک زندگی آرام و ساده شادی بیشتری را نسبت به یک زندگی پر تلاش جهت رسیدن به موفقیت بیشتر همراه با بی قراری پیوسته با خود دارد.» است.
خدای ناکرده در اینجا قصد ندارم تبلیغ لاابالی گری کنم. نظر اینشتاین هم این نیست. دقت کنید که او اشاره به «رسیدن به موفقیت بیشتر همراه با بی قراری پیوسته» می کند. بنده و اینشتاین هیچکدام قصد نفی کردن تلاش برای زندگی بهتر را نداریم. امروزه تلفنهای همراه و تکنولوژی های موجود موضوع را پیچیده کرده اند. زمانی که از محیط کار به خانه می آییم، تلفن همراه و اینترنت و موارد دیگر اجازه استراحت و یافتن زمانی شاد برای ما را نمی کند. امکان فراموش کردن مسائل روز و کار برای ما ضروری است.
حتی زمانی که دورهم جمع می شویم نظیر میهمانی ها و نظایر آن شادی هدف اصلی نیست. اخیراً بنده به همراه همسرم به منزل یکی از اقوام دعوت شده بودم. بعداز صرف شام که خیلی دیروقت بود و زمانی که صاحب خانه کمی وقت کرد که در کنار میهمانان بنشیند به ایشان گفتم که خیلی ممنون از زحمت فراوانی که کشیده اید. واقعا نیاز به قدردانی دارد. ولی اجازه بدهید که داستانی را برای شما بگویم و مطمئن هستم که شما هم نظیر آن را به یاد می آورید.
زمان کودکی، قبل از ظهر روز جمعه به منزل مادر بزرگ می رفتیم. عمه ها هم به همراه خانواده می آمدند. به یاد دارم که عموها مجرد بودند. در این برنامه (#همایش_کوچک_خانوادگی ) بچه ها به بازی مشغول می شدیم. خانمها هم بخشهای مختلف تهیه نهار و آش را به عهده می گرفتند. یکی خمیر تهیه می نمود و از سینی بزرگی استفاده می کرد تا رشته آش را تهیه کند. دیگری گوشت را آماده می کرد. دیگری نخود را آماده می کرد. و و و …
همه به دور سفره بزرگی نهار می خوردیم. عصر هم آش رشته را در یک فضای پرلذت و شاد میل می کردیم. و نهایتاً اول غروب هر کس به خانه خود باز می گشت.
به میزبان عرض کردم که اجازه دهید برای یک بار هم که شده یک میهمانی را به همان سبک 50 یا 60 سال پیش داشته باشیم. شما که زحمت کشیدید، مواد مورد نیاز میهمانی را آماده نمایید. ما را که دعوت می کنید مأمور آماده کردن بخشهای مختلف غذا نمایید. ببینید چقدر این مراسم لذت بخش است. بنده نام آن را «همایش کوچک خانوادگی» می گذارم.
به یاد می آورم که همایشی در موضوع فیزیک در دانشگاه در پیش بود. دانشجویان مثل همیشه در این کار کمک می کردند. اینجانب بخشی از کار دانشجویان را تهیه نهار یا حتی شام می کردم. شام ممکن بود نان و پنیر باشد. ولی لذت این برنامه «همایش دانشجویی» به حدی بود که بتواند خستگی کار زیاد آماده شدن برای «همایش علمی» از بدن همه به در کند.
آیا می توان تصور کرد که شادی برنامه «میهمانی صبح تا شبی» منزل مادر بزرگ و شادی «همایش دانشجویی» چه مقدار بوده و هست؟ آیا این شادی هیچ تضادی با قوانین و معیارهای وزارت ارشاد دارد؟
بنده با نظر سایت «شهرهشتم» که در ضوابط موجود برای انجام برخی مراسم مشکلهایی وجود دارد موافق هستم. تنها اختلاف نظر بنده با تفسیر سایت «شهرهشتم» در گره زدن این مشکلات با گم شدن طفل شادی است.
ریشه گم شدن طفل شادی در جای دیگری هست که عرض کردم و در نظریه شادی اینشتاین آمده است.
همانگونه که در مبحث سخن هفته ۵ آبان ماه ۱۳۹۷ —احساس درد مطرح شد و نشان دادم که حتی از نظر فیزیولوژی بخشهای مختلف بدن ما احساس درد اشتباه دارند. و بدترین بیماری، بیماری ای هست که احساس درد نداشته باشد. در اینجا هم احساس درد اشتباه وجود دارد. این احساس درد اشتباه به ما اجازه حل مشکل و یافتن «طفل گمشده شادی» نمی کند.
همچنین در سخن هفته 28 مهرماه 1397 — تعریف سعادت آماری از مقدار شادی کشورهای مختلف را ارائه نمودم. در آن آمار نشان می دهد که کشورهایی هستند که شادی کمتری نسبت به ما دارند و دارای مراسم عزاداری نیستند. عدم شادی آنها هم رعایت نکردن نظریه شادی اینشتاین است.
ضرورت دارد طفل شادی پیدا شود. به عنوان یک ملت نیاز به او داریم. جای او خیلی خالی است.