(سخن هفته 3 آذر ماه 1397 – طفلی به نام شادی را در زیر مجموعه جامعه – الزامات بخوانید.)
موضوع این هفته را به تمدنها در نظر گرفتم.
قبل از هر چیز نیاز است مطرح نمایم که در نیمسال اول دانشگاه پهلوی دانشجویان درس تاریخ تمدن را به عنوان یک درس عمومی اخذ می نمودند. همه دوستان بنده این درس را اخذ نمودند به استثنای بنده که به جای آن درس شیمی عمومی 103 را اخذ کردم. در هر صورت به همراه دوستان نبودم و درس تاریخ تمدن را اخذ نکردم. بیان این مطلب از آنجا ضرورت دارد که بیان کنم آنچه در اینجا مطرح می کنم از آموخته های دانشگاهی نیست. همانند اکثر مطالبی که در این سایت می آورم آموخته های بنده در دانشگاه جامعه به همراه دیدن جوامع مختلف است.
نکته دوم را که لازم است مطرح نمایم این که بنده یک مسلمان شیعی هستم. آنهم شیعه علی که برای سنت جنگید.
همانگونه که در بحث مهد کودک مطرح نمودم، « ماهی قرمز توی آکواریوم، موش صحرایی، موش سفید و حتی اون دانه توی گلدان همه می میرند. ماهم می میریم.»، تمدنها هم می میرند. منظومه شمسی هم می میرد. تنها خداوند عزلی و ابدی است. پس تمدنها تولدی و پایانی دارند. بحث بنده در اینجا خمیرمایه تمدنها است. شاید در آن درس تاریخ تمدن این موضوع را نمی دیدیم. متأسفانه بنده آن درس را نگرفتم.
بنده خمیرمایه تمدنها را در چند مورد می دانم.
اول – اخلاق
دوم – علم
…
زمانی که از اخلاق در تمدنها صحبت می کنیم، به زمان و از این تمدن یا تمدن دیگر متفاوت نیست. ممکن است کلمات متفاوتی به کار برده شده است، ولی همه به یک هدف را دنبال می کند. اخلاقی که خمیرمایه تمدن است ممکن با نام مکارم اخلاق یا با نام گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک بیان شود. همه یک هدف را دنبال می کنند.
زمانی که از اخلاق صحبت می کنم آن را شامل موارد:
احترام به همه انسانها ضروری است.
بهترین انسانها پرهیزکارترین آنهاست.
صداقت ارزش والای انسانی است.
شجاعت ارزش والای انسانی است.
تهمت زدن به یک انسان ممنوع
نمی توان در مورد دیگران قضاوت کرد مگر در دادگاه صالح
غیبت کردن ممنوع
می دانم. اینها موتور یک تمدن هستند. اگر جمعی این موارد را رعایت کنند، حتما تمدن ساز خواهند شد. زمانی که چنین موتوری ساخته شد، سوخت آن علم است.
به تمدنهای گذشته یا جاری از این منظر نگاهی می کنم.
ابتدا از تمدن مصرباستان شروع می کنم. مطلبی را که در ویکی پدیا یافتم ببینید. در مطالعه کوتاهی که انجام دادم بحثی از اخلاق نیافتم. ولی مطمئن هستم که اخلاقی در کار بوده است. به عنوان نمونه حضرت یوسف در این تمدن نقش والایی داشته است. موسی پیامبر در جوان سازی دوباره آن نقش داده است. دقت کنید سال فوت حضرت موسی 1271 قبل از میلاد است. دقت کنید این تاریخ در چه زمانی اتفاق افتاده است. تاریخ دانان صحبت از یک دوران انحطاط کند ولی پیوسته می کنند تا این تمدن تسلیم داریوش می شود. بنده مطمئن هستم که در دوران اوج تمدن مصر اخلاقی حاکم بوده است.
ضمنا در تصویری که از ویکی پدیا آورده ام، بخش تکنولوژی، پزشکی و ریاضیات حاکم در مصر بسیار پر محتوا است. هندسه را مصری ها تا بالاترین حد توسعه دادند. مصریها کره زمین را کره فرض می کردند و حرکت نوسانی آن را در برابر خورشید به خوبی می دانستند. با توجه به همین اطلاعات توانستند شعاع کره زمین را اندازه گیری کنند.
نگاهی به تمدن پارسی (فارسی) نیز خالی از لطف نیست. به نظر بنده دو عامل را در تمدن پارسی می توان یافت. اخلاق تمدن پارسی با آموزه های زردشت همراه است. گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک تمام بندهای اخلاقی که بنده آوردم را شامل می شود. در اینجا باز از ویکی پدیا مطلبی را آورده ام. متأسفانه در این مطلب چندان از اشکانیان چیزی را نیاورده است. نقش آنها نیز مهم است. در هر صورت موتور این تمدن آموخته های زرتشت بود که در دوران ساسانی این آموخته ها تا حدی رنگ باختند. به عنوان مثال زمانی که از انوشیروان عادل صحبت می شود بنده چندان دوران او را مطابق با اخلاق نمی دانم. او مزدکیان را با نیرنگ قتل عام کرد. در تاریخ آمده است که کفشگر نزد او آمد و از او تقاضا کرد در قبال پرداختن مبلغی برای سپاه او، اجازه دهد که فرزندش تحصیل کند. او اجازه نداد. فردوسی چنین می سراید:
چو بازارگان بچه گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر
البته نظر بنده این نیست که در دوران تمدن پارسی علم نادیده گرفته شده است. آثار مانده از آن دوران نشان دهنده نقش علم دارد. آنچه را نظر دارم صحبت کنم اینکه در پایان دوران تمدن اسلامی چندان به اخلاق تعریف شده در دین زردتشتی بها داده نشده است. به همین دلیل علم هم تحت شعاع قرار گرفت و همانگونه که دیده می شود کمتر از 30 سال از اوج قدرت خود فرو پاشیده است. بنده اعتقاد دارم که اگر ساسانیان تسلیم مسلمانان نمی شدند حتماً تسلیم امپراطوری بیزانتین می شدند. همانگونه که در تاریخ می بینیم، بخشی از سرزمینهای تحت سلطه ساسانیان (که در شکل دیده می شود.) بعد از سال 621 میلادی به تصرف امپراطوری بیزانتین در آمد. این بخش را کسی صحبت نمی کند.
بحث بعدی بنده در مورد تمدن اسلامی است. براساس آنچه در تاریخ آمده است حدود 3 قرن زمان برد تا 50 درصد جامعه ایرانی اسلام را بپذیرند. به نظر بنده تمدن اسلامی به وضوح اخلاق را به عنوان خمیرمایه خود داشته است. این خمیر مایه را در دو آموخته اسلام می توان دید.
یکی گفته پیامبر اسلام که می گوید: «به راستی من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل و تمام کنم.»
دیگری آیه 13 سوره حجرات قران که می فرماید: «… و همانا بهترین شما پرهیزکارترین شما است»
البته این موضوع که اخلاق تأکید اصلی اسلام، همانند دیگر ادیان، بوده است جای سوال ندارد.
در اینجا ضروری می دانم که گریزی زده و به موضوع «طفلی به نام شادی» که قبلا مطرح شد و مطلب سایت «شهر هشتم» اشاره ای داشته باشم. موضوع مطرح شده در آن سایت از منظر بحث تمدن اسلامی بسیار مهم است.
امام حسین به هیچ وجه شخص مظلومی نبود. اگر به فرمایشات حضرت زینب در درگاه یزید ابن معاویه دقت شود، ایشان حرکت برادر خود را قهرمانه تفسیر می کنند. حسین ابن علی با چند هزار سرباز به کربلا رسید. او راهی را به پیش گرفت که کمتر نظیر دارد. زمانی که مشاهده کرد امکان پیروزی او نیست، از همه اطرافیان خود خواست تا شب را بهانه کرده از بیعت او بیرون روند. در این حال در روز عاشورا تلاش نمود که حرابن یزید ریاحی را به طرف خود برای شهادت بیاورد. اگر آن چند هزار نفر با حسین ابن علی می ماندند، داستان عاشورا تنها یک نهضت حماسی می شد که شاید برای کسب قدرت قلمداد می شد. حسین ابن علی به سپاه یزید فرمود با شما جنگ ندارم و اجازه بدهید از دنیای اسلام خارج شوم.
امام علی (ع) و امام حسین (ع) برای همان دو مورد که مطرح کردم جنگیدند. جنگ معاویه با علی ابن ابی طالب به صورت جمع شدن قبایل به دور معاویه و دوری علی (ع) از این روش به پایان رسید. این همان پاسداری از آیه 13 حجرات است.
نتیجه این که تمدن اسلامی با خمیره اخلاق و موتور علم توسعه و قدرت یافت. در اینجا فهرستی از یک مطلب در ویکی پدیا آورده ام. این تمدن دو اوج داشته است.
اوج اول آن دارای پایتختی در بغداد بود و عمدتاً توسط ایرانیها که دوران ساسانی را پشت سر گذاشته بودند پیشرفت نمود. بعضاً به اشتباه پایتختی بغداد در این دوران را عربی توصیف می کنند. در صورتی که کاخ کسری الان در نزدیکی بغداد بوده و در کشور ایران نیست. آری زبان این تمدن عربی بوده است. سوریها، مصریها و ملتهای شمال آفریقا که به زبان عربی صحبت می کنند عرب نیستند.
اوج دوم تمدن اسلامی با پایتختی استانبول (اسلامبول) بوده است. در این دوران ایرانیها نقش ثانویه داشته اند. باز در این دوران ترکها نقش اصلی را داشته اند. در هر صورت تا زمانی که اخلاق خمیرمایه امپراطوری عثمانی بود، قدرت آنها هم بلامنازع بود. با کاهش اخلاق، قدرت آنها هم به مرور کم شد.
آخرین تمدنی را که در نظر دارم مثال بزنم، تمدن جاری است. متأسفانه در همین چند روز که مطالعه نموده ام، نتوانستم تاریخ دانی را بیابم که روی نقش اخلاق تمدنها بحث کرده باشد. ولی آنچه در این عمر خود (که از نظر تاریخ کوتاه است) دیده ام، تمدن جاری هم دارای خمیرمایه اخلاق بوده است. این تمدن «پیامبران» غیر اللهی داشته است. این پیامبران هم در کنار آموخته های خود درس اخلاق به مردم داده اند.
محمد عبده (روحانی مصری – زمان فوت سال 1905) در سفرهایی که به اروپا داشته به این صورت بیان می کند که:
اسلام را در غرب و مسلمانان را در شرق (کشورهای اسلامی) دیدم.
بنده که به این نکته نگاه می کنم، برداشت می کنم که او فاکتورهای اخلاقی که مطرح نمودم را در اروپا دیده است.
ابعاد علمی تمدن جاری نیز بر کسی پوشیده نیست.
این تمدن هم (با نگاه بنده) دو اوج داشته است. پایتخت اوج اول لندن و پاریس بوده است. در بین جنگ جهانی اول و دوم این پایتختی به واشتنگتن منتقل شده است. البته تمدن جاری از زمانی که این پایتختی به واشنگتن منتقل شده است، «پیامبران» جدیدی پیدا کرده است. لازم است بگویم که این «پیامبران» ضرورتاً باعث تعالی تمدن جاری نیستند. به وضوع می توان مشاهده کرد که آنچه محمد عبده (آن گونه که بنده می بینم) مشاهده کرده، خیلی رقیق شده است.
نیاز است نکته ای را بیان کنم. شهر پاریس به عنوان عروس شهرهای دنیا مطرح است. هرگاه به آنجا مسافرت کنید متوجه می شوید که چرا این عنوان برایش مناسب است. آنچه به وضوح دیده می شود، برای چندصد سال برنامه معماری مشخصی وجود داشته است. مثلا در بخشی از شهر ساختمانها با چه ارتفاعی ساخته شوند، نمای آنها چگونه باشد تا در کنار هم زیبا باشند و و و. نمی توان موردی را در این شهر پیدا کرد که کسی خارج از ضابطه ساختمانی را ساخته باشد. به یاد می آورم که چند سال پیش در مرکز اصفهان، جایی که تحت نظارت یونسکو بود، خارج از ضابطه ساختمان چند طبقه ای ساخته بودند.
در هر صورت در غرب هم نشانه هایی از افول تمدن می بینم و آن رواج دروغ و کم بها شدن اخلاق است.
برای ما در چند صد سال گذشته کم بها دادن به اخلاق و عدم توجه اصحاب فرهنگ به آن عامل بسیاری از عقب ماندگی ها بوده است. دوباره این موارد را مطرح می کنم.
احترام به همه انسانها ضروری است.
بهترین انسانها پرهیزکارترین آنهاست.
صداقت ارزش والای انسانی است.
شجاعت ارزش والای انسانی است.
تهمت زدن به یک انسان ممنوع
نمی توان در مورد دیگران قضاوت کرد مگر در دادگاه صالح
غیبت کردن ممنوع
اخلاق موتور تمدن و علم سوخت آن است.