وزارت واو
موضوع این هفته را در مورد وزارت خانه ای که در ساختار آن لیسانس گرفته و سی و چند سال خدمت کرده ام اختصاص می دهم. البته هدف اصلی بنده توجه به این موضوع که با مبحث فرهنگ چگونه برخورد کرده ایم. کلمه فرهنگ را همیشه به کاربرده ایم ولی منظور فرهنگ جامعه نبوده است. اجازه بدهید کمی از تاریخ بگویم.
دیاگرامی را از هفته 24 دیماه می آورم. به چندان دور بر نمی گردم. به دوران عباسی که اوج تمدن اسلامی با مرکزیت ایران بود باز می گردم.
در آن زمان دانشمندان و ادیبان فراوانی داشتیم. سعدی در زمان فروپاشی سلسله عباسی زندگی می کرده است. اگر به آن دوران دقت کنیم جلسات «ادبا» که شامل دانشمندان و ادیبان می شد تشکیل می شد. اینکه موضوع جلسات را مطرح می کنم برای تأکید بر این موضوع که هر دو دسته دانشمندان و ادیبان با هم اصحاب فرهنگ را تشکیل می داده اند. افرادی نظیر ابوعلی سینا، ذکریای رازی و ابن هیثم داشتیم که بیشتر به کار علم می پرداخته اند. افرادی نظیر فردوسی، سعدی و نظامی داشتیم که به کار ادب می پرداخته اند. در همین زمان فردی همچون خیام نیز بوده است که به هردو پرداخته است. لازم می دانم نظر مرحوم صادق هدایت را در رابطه با خیام بگویم. او معتقد است خیلی از دو بیتی ها که به خیام نسبت می دهند واقعا از او نیست. او دلیل می آورد که منطقی که در آنها است نشان از تفکر یکسانی نیست. از این بگذرم. مجموع دانشمندان و ادبا یک واحد را تشکیل می داده اند و اصحاب فرهنگ بوده اند.
پس از دوران عباسی باز در زمان ایلخانیان بحث علم و فرهنگ هر دو با هم ادامه داشت. گسترش نجوم در این دوران بیشتر از هر بخش دیگر علم بود. البته همین علم نجوم و نتایج آن که بعداً در اروپا بیشتر از ایران و خاورمیانه مورد توجه قرار گرفت به نظرات گالیله و نیوتون منجر شد.
در دوره تیموری مدارس شکل جدیدی گرفت و بیشتر به سمت معماری و هنر سوق پیدا کرد. دیگر رصدخانه ها جایگاهی نداشتند. ولی در هر صورت بخش فرهنگ و ادبا تا حدودی فعال بود.
اوایل دوران صفوی توجه چندانی به مدارس نشد. ولی از زمان شاه عباس روند مدرسه و توجه به آنها سرعت بیشتر گرفت. حتی نوشته اند که در اصفهان در یک زمان تا صد مدرسه وجود داشته است.
بحث این مدارس بیشتر حول مذهب و فلسفه بوده است. همانند دوره تیموریان دیگر از رصدخانه ها خبری نبود. باز در این دوران حوزه هنر و معماری به همراه مذهب و فلسفه رونق داشت. به وضوح مشاهده می کنیم که معماری در ایران از دوران تیموریان تا کنون همواره سیر نزولی داشته است.
میرزا تقی خان امیرکبیر اقدام لازم برای تشکیل دارالفنون را نمود. در ویکی پیدیا می خوانیم که:
«دارالفنون در روز یکشنبه ششم دی ماه 1230 (شمسی) برابر با پنجم ربیعالاول 1268 قمری، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، میرزا آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با 30 نفر شاگرد رسماً گشایش یافت.»
دارالفنون ترجمه کلمه پلی تکنیک است. دارالفنون را می توان اولین دانشگاه بعد از تعطیل شدن رصدخانه ها در ایران دانست. برای بنده جای بسی تأسف دارد که به این همه سابقه تمدنی و علمی در گذشته شروع دانشگاه در ایران را زمان تشکیل دارلفنون یا دانشگاه تهران بدانیم. هیچ کس نیامد دانشگاهی را بسازد و بازسازی نظامیه فلان بنامد. یا دانشگاهی بسازد که بازسازی رصد خانه مراغه باشد.
این که به این موضوع اصرار دارم، نقشی را که این عمل در تفکر ما ایجاد می کند است. ما در ایران ربع رشیدی داشتیم. ربع رشیدی را رشیدالدین فضل الله همدانی در تبریز راه اندازی کرد. در تاریخ آمده است که ربع رشیدی دانشگاهی بوده که در زمانی شش هزار دانشجو داشته است. در آن دانشگاه دانشجویانی از مصر، شام، هند و چین حضور داشته اند. ربع رشیدی شهری کوچک با برج و بارو بوده و کتابخانه، مدرسه های عالی، دارالایتام، حمام، مسجد، مهمانسرا، بیمارستان و کارگاههای صنعتی داشته است. اینها همه چیزهایی است که یک دانشگاه امروزی دارد.
در دوران قاجاریه وزارتخانه ای به نام وزارت معارف به وجود آمد که بعداً نام آن وزارت فرهنگ شد. در جایی مرحوم دکتر حسابی می گوید که به منظور مذاکره برای راه اندازی دانشگاه تهران نزد وزیر معارف (هدایت) رفته بودم. او از رشته تخصصی دکتر حسابی سوال می کند. ایشان جواب می دهد که دکتری فیزیک دارد. وزیر می گوید: «آیا این رشته همان شیمی است!» دکتر حسابی جواب می دهد: «آری».
نظر بنده این است که با اینکه وزارت خانه ای به نام معارف یا فرهنگ وجود داشته است ولی چندان به فرهنگ عامه توجه نشده است. حداکثر به آموختن علوم جدید (از غرب) توجه شده است. این توجه بدون این هدف که همانند گذشته ما نیز منشأ علم باشیم بوده است. در سال 1312 شمسی دانشگاه تهران با همت افرادی همچون دکتر حسابی و دکتر مجتبی مینوی تشکیل شد. لازم به ذکر است که حوزه علمیه قم هم به همت عبدالکریم حائری یزدی در سال 1301 شمسی تاسیس شد. بیان این دو در کنار هم برای بحث این هفته بنده مهم است. این را مطرح نمودم که بیان کنم در علوم فلسفی و دینی هم کمبود داشتیم.
وزارت فرهنگ در سنه های 1340 به سه وزارت فرهنگ و هنر، وزارت علوم و آموزش عالی و وزارت آموزش و پرورش تبدیل شد. در سال 1357 با ادغام دو وزارت علوم و آموزش عالی و وزارت فرهنگ و هنر وزارت جدیدی به نام وزارت فرهنگ و آموزش عالی ایجاد شد.
در سال 1364 وزارت بهداری که به منظور رسیدگی و مدیریت بیمارستانها و تشکیلات وابسته به آن عمل می کرد به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تبدیل شد. در حقیقت بخش آموزش پزشکی را از وزارت فرهنگ و آموزش عالی حذف کرده و به وزارت بهداری محول کردند.
به یاد دارم سال 1363 (اولین سالی که کار خودم را در دانشگاه شهید باهنر کرمان آغاز کرده بودم.) وزیر علوم به دانشگاه آمده بود و در کتابخانه برای اعضای هیأت عملی سخنرانی نمود. ایشان مطرح کرد که سفری به کوبا داشته است. در آنجا دیده است که کوبا با دادن وظیفه آموزش پزشکان به وزارت بهداری چه پیشرفت عظیمی در پزشکی داشته است. این موضوع در سال 1364 نتیجه داد.
اکنون با همه این مباحث به «وزارت واو» رسیدم.
وزارت خانه ای به نام فرهنگ و آموزش عالی وجود داشت. وزارت خانه ای به نام وزارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به وجود آمد. پس کلمه فرهنگ را از وزارت فرهنگ و آموزش عالی بگیرید. نتیجه «وزارت و آموزش عالی» می شود. با تشکیل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی آیا دیگر از آموزش عالی چیزی برای وزارت فرهنگ و آموزش عالی می ماند. البته دقت کنید که در کشوری هستیم که آموزش در رشته پزشکی بیشترین خواستار را در بین جوانان و خانواده ها دارد. به همین دلیل بنده نام وزارت فرهنگ و آموزش عالی را «وزارت واو» گذاشتم.
البته در سال 1379 به این موضوع توجه شد و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به وجود آمد. دقت کنید که کلمه علوم در نام این وزارتخانه وجود دارد ولی علم پزشکی را شامل نمی شود. اضافه بر این معاونتی با عنوان معاونت علمی و فناوری برای رئیس جمهور وجود دارد. آیا برای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری حتی تحقیقات یا فناوری می ماند. آیا دوباره نام «وزارت واو» برای این وزارتخانه مناسب نیست؟
چه ضرورتی دارد که تا این اندازه تشکیلات موازی وجود داشته باشد؟
نکته اصلی اینکه از همه مهمتر فرهنگ متصدی مناسبی ندارد. حتی با وجود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای بخشی از جامعه کانالهای ماهواره ای نقش فرهنگ سازی را انجام می دهند. شاید هیچ تشکیلات دولتی نتواند نقش فرهنگ سازی را ایفا کند و نیاز به اصحاب فرهنگ و جمعی است که به فرهنگ بپردازند و مردم را به جهت مناسب هدایت کنند.
اصحاب فرهنگ نیاز بزرگ جامعه کنونی ایران است.
2 دیدگاه. جدید
دوران عباسی مرکزیت تمدن اسلامی ایران بود؟ پایتختش بغداد بود که جز عراق هست. از مرحله پرت هستید.
سلام خیلی ممنون از توجهتون.
دلیل آوردم که چرا مرکزیت تمدن اسلامی ایران بوده است. مرکزیت دانش در دوران تمدن اسلامی خراسان و خوارزم بوده است. یک نگاه به دانشمندان این دوره بکنید.
ضمنا بغداد خیلی نزدیک کاخ کسری هست. مرزهای امروز را مرزهای نژادی یا ملیتهای 1000 سال پیش به حساب نیاورید.
بغداد در زمان نادرشاه که عراق بخشی از دولت عثمانی بود به ایران تعلق داشت.
امیدوارم نظرهاتون را داشته باشم.
ممنون