دانش
از نظر دستوری این کلمه از مصدر دانستن «دان» و پسوند «ش» درست شده است. کلمات روش، کاهش، افزایش، ستایش و نظایر آن مشابه این کلمه به وجود آمده است. کلمه دیگری که از مصدر دانستن به وجود می آید «دانا» است. کلمه دانشمند نیز از همین مصدر است.
خارج از بحث دانشمندان که چگونه دانش را تعریف می کنند، این کلمه به معنی دانستن مطلبی است. اگر شما بنده را بشناسید و بدانید چه کاره بوده ام و اطلاعات دیگری از بنده داشته باشید شما در رابطه با بنده دانا هستید. پس می توان گفت که شما در این رابطه دانش دارید. شما اگر برنامه حرکت اتوبوس شهری را می دانید در این رابطه دانا هستید. پس می توان گفت که در رابطه با برنامه اتوبوس شهری دانش دارید.
در رابطه با کلمه علم هم همین منطق را می توان آورد. البته علم کلمه عربی و دانش کلمه فارسی است. جدای شکل ساخته شدن این دو کلمه در دو زبان، باقی مطالبی را که نوشتم برای علم هم صادق است. دقت کنید که بحث بنده جدای از نظر دانشمندان است.
در زبان انگلیسی معمولاً دو کلمه Knowledge و Science است. این دو کلمه هم اکنون با هم متفاوت است. دقت کنید که کلمه Knowledge از مصدر Know (به معنی دانستن) درست شده که همانند کلمه دانش است. ولی کلمه Science به این صورت نیست.
کلمه دانش بیشتر با کلمه معرفت (در زبان عربی) و شناخت هم معنی است. قبلاً نظر دکتر شریعتی را در رابطه با عرفه و مشعر گفته ام. معرفت و دانش با کلمه عرفه سازگار بوده در صورتی که مشعر با خرد و عقل مرتبط است.
برگردم به نظر دانشمندان در رابطه با کلمه دانش و علم که به چه صورت تعریف می شود. البته این تعریف با گذر تاریخ دستخوش تحولات بسیاری شده است. امروزه فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی کلمه دانش را معادل کلمه Knowledge در زبان انگلیسی دانسته و آن را معادل کلمه علم یا Science نمی داند.
آنچه می دانیم اولین کسانی که سعی کردند تعریفی برای دانش و علم داشته باشند، سقراط، افلاطون و ارسطو بودند که اصول و قواعدی را به منظور درست اندیشیدن و درست استدلال کردن مطرح نمودند. البته در آن زمان هیچ تفاوتی بین کلمه دانش و علم نبود. دانشمندان همان فلاسفه بودند و تقریباً برای اثبات همه ابعاد دانش یک روش را به کار می بردند.
زمانی که بنده صحبت از همه ابعاد دانش می کنم، منظور دانش بشر در رابطه با طبیعت و خلقت هم زمان با ماوراء طبیعت و خدا در یک چارچوب است. بحث بر سر این که عقل یا خرد می تواند همه شناخت را ایجاد کند یا خیر بوده است. یا اینکه تجربه تنها روش رسیدن به دانش است. عقل گرایان به این نکته توجه نداشته اند که اگر شخصی بیان کرد که به دلیل عقل به فلان نتیجه رسیده ام، آیا واقعاً ادعای درستی هست یا خیر؟
نظر یکی از دانشمندان دوران رنسانس است (فکر می کنم دکارت باشد.) که می گوید، خداوند به همه به یک مقدار عقل داده است. تنها اختلاف افراد در قدرت به کار گیری عقلشان است.
نظر دانشمندان از قرن پنجم هجری و در دوران طلایی تمدن اسلامی در رابطه با دانش و علم به گونه ای تغییر نمود. این تغییر چندان سریع نبود. نظرات افرادی همچون ابن هیثم و ذکریای رازی با دیگر بزرگانی همچون ابوعلی سینا تفاوتهایی داشت. این تحول در اروپا از قرن هفتم (قرن سیزده میلادی) توسط راجر بیکن پی گرفته شد و از قرن دهم هجری (قرن هفده میلادی) توسط دکارت رشد یافت. اشخاصی نظیر گالیله به شناخت علمی با مشاهده پرداختند. در حقیقت در طول پنج قرن تحولات علمی به گونه ای شد که کلمه Science در انگلیسی دیگر مفهوم دانش را نداشت و تنها به دانشی اطلاق می شد که قابل مشاهده باشد.
باید به این موضوع توجه کرد که هم اکنون ما با بخشی از علم (Science) روبرو هستیم که تنها نظریه است و روشی برای آزمایش آن وجود ندارد. از جمله نظریه بیگ بنگ (Big Bang) است.
روش علمی در حقیقت روشی برای انجام آزمایش است. روش علمی به دو صورت تشریحی و دقیق انجام می شود که در هفته های آینده در رابطه با آنها صحبت خواهم کرد.