طب مدرن و طب سنتی – ادامه
فیزیک در چارچوب یک علم دقیق
فیزیک قبل از گالیله و نیوتون به صورت یک علم تشریحی مطرح بود. کاری که منجمین انجام می دادند و رصد هایی که انجام می شد، همه برای این بود که در چارچوب مطالعاتی که انجام می دادند بتوانند نیروهای و برهم کنشهای موجود در بین سیارات، موجودات و اجسام را به دست آورند.
یکی از نتایجی که با مطالعات تشریحی در نجوم (بخشی از فیزیک) توسط کپلر مطرح شد، سه قانون کپلر بود. بعداً با به کارگیری قانون جاذبه نیوتون و مکانیک به عنوان یک علم دقیق قوانین سه گانه کپلر (به دست آمده در مطالعات تشریحی) قابل اثبات بود. این مورد همانند اثبات 180 درجه بودن مجموع زوایای مثلث است که قبل از اقلیدس به روش آماری اثبات می شد و بعد از اقلیدس به روش دقیق اثبات می شود.
نیوتون مبحث مکانیک را با ارائه قوانین سه گانه نیوتون به صورت یک علم دقیق در آورد. این به آن معنی است که ابتدا کمیتهایی را بدون تعریف باید بپذیریم (یا در مفهوم آنها به توافق برسیم.). در علوم دقیق هر تعریفی باید در چارچوب تعریفهای قبلی باشد. لذا چون از ابتدا تعریفی نداریم، لازم است برخی کمیتها را تعریف نشدنی فرض کرده و برای آن به مفهومی به توافق برسیم. جالب این است که آنچه را به عنوان قوانین سه گانه نیوتون می شناسیم در حقیقت چند کمیت تعریف نشدنی، دو اصل (غیر قابل اثبات)، تعریف یک کمیت و یک قضیه قابل اثبات است. البته بعدها دانشمندان متوجه شدند که یک اصل دیگر در قوانین نیونون به کار گرفته می شده، که در بیان قوانین نیوتون نیامده است. قانون نسبیت خاص انشتاین این موضوع را معلوم کرد.
زمانی که صحبت از فیزیک مدرن می کنیم، به این معنی است که مطالبی که توسط قوانین نیوتون قابل تفسیر نبود نیاز به مفاهیم جدید دارد که در قوانین نیوتون و حتی نسبیت خاص انشتاین مطرح نشده بود. فیزیک مدرن قوانین نیوتون را منسوخ نمی کند. بلکه قوانین نیوتون همچنان برقرار هستند و برای همه مواردی که قبلا توجیه می کردند، قابل به کاری گیری هستند. تنها دامنه برقراری فیزیک مدرن بیشتر از فیزیک کلاسیک (نیوتون) است.
دقت کنید که منادیان فیزیک مدرن، مکانیک نیوتونی را «شبه علم» یا «شیادی علمی» نمی خوانند. مجموع مکانیک نیوتونی و مکانیک موجی (الکترومغناطیس در چارچوب قوانین ماکسول) را به عنوان فیزیک کلاسیک می نامند. این روش برخورد «علمی بدون تعصب» است.
این مشکل در غرب که منادی طب رسمی هستند وجود ندارد و فیزیک را در طب به کار می گیرند.
منظور بنده از این مشکل، مشکل تعصب نسبت به طب رسمی و شیادی دانستن طب سنتی است. چند مثال ساده از به کار گیری فیزیک در طب رسمی بزنم.
یک جوان و شخصی که قلبش کاملاً سالم است، جریان خون (البته به سلامت رگها نیز نیاز است) در بدن او بدون هیچ مشکلی جاری می شود. کسانی که مشکلی در قلب آنها وجود داشته باشد، زمانی که در جایی برای مدت طولانی نشسته باشند پای (پاها – در ناحیه مچ پا) آنها ورم می کند. این ورم به دلیل ضعف قلب است که نمی تواند در آن حالت خون را از پاها به داخل خود بکشد. لذا پلاسمای خون در اطراف مچ پا جمع می شود و ورم پا را ایجاد می کند. لذا به شخصی که دچار این مشکل است توصیه می نمایند زمانی که نشسته است، پای خود را روی میز کوتاهی قرار دهد تا فشار کمتری به قلب وارد شود.
موضوع دیگری که ضروری می دانم مطرح کنم، در رابطه با چای و مشکلاتی که در رابطه با آن وجود دارد. البته بحثی که دارم مقداری به شیمی مرتبط می شود. ولی اشکال ندارد. شیمی هم بخشی از علوم طبیعی بوده و از قوانین فیزیک پیروی می کند. برخی پزشکان مطالعات زیادی را (به صورت تشریحی) انجام داده اند بدون توجه به مکانیزمهای مربوط به آن در بدن که نتایج متضاد گرفته اند. خیلی ساده می توان بدون هیچکدام از این درد سرها نتیجه گیری کرد.
پی-هاش (پی-اچ یا اسیدیته یا بازی بودن) خون و بدن انسان باید در حدود 7/4 باشد. غذایی که انسان می خورد در اولین مرحله روی اسیدیته خون اثر می گذارد. چای یکی از این موارد است. کلاً هر چه به نوعی «برشته» شده باشد همین اثر را دارد. این مورد حتی برای «ته دیگ» مرسوم در ایران نیز صادق است. چای سیاه مرحله ای نظیر «برشته» شدن را دارد. چای سبز این خصوصیت را ندارد. چای سیاه اسیدیته خون را افزایش می دهد. یعنی پی-اچ خون پایین می آید. این پی-اچ ممکن است به عدد 4 برسد. با نوشیدن یک فنجان چای، خون توانایی جبران این اسدیته را به صورت سریع دارد. لذا در مدت کوتاهی شرایط خود را به حالت طبیعی می رساند. ولی اگر قبل از این که خون فرصت برگرداندن شرایط خود به حالت طبیعی را داشته باشد یک فنجان دیگر از چای سیاه میل شود، این توانایی را از خون می گیریم و خون نمی تواند به حالت طبیعی خود باز گردد. این موضوع در مورد هر خوردنی و آشامیدنی برشته شده صحیح است. در رابطه با قهوه، ته دیگ و نظایر آنها برقرار است. ته دیگ هرچه پررنگ تر و هرچه تیره تر باشد، اثر منفی بیشتری دارد.
اکنون ممکن است سوال شود که خون با اسیدیته زیر 7 چه مشکلی را ایجاد می کند؟
اثر این مشکل خون به هم ریختن الکترولیتهای بدن و کم شدن بسیاری از فلزات و مواد در بدن و تک تک سلولهای بدن است. به عنوان مثال در شهر یزد (معروف است که) درصد دیابت بالاتری نسبت به دیگر مناطق ایران دارد. صحت این موضوع را مطمئن نیستم. اگر صحیح باشد، تنها توجیهی که از دید بنده وجود دارد، عادت مصرف چای و حتی ته دیگ در شهرستان یزد است.
بعضاً (به عنوان مثال) دیابت را بیماری ژنتیکی می دانند. مثلاً نتیجه می گیرند که شخصی دیابت دارد چون عمو و مادر بزرگ (مادر عمو) او نیز دیابت داشته اند. نگاه نمی کنند که پدر این فرد مبتلا به دیابت همه شرایط یک فرد دیابتی را داشته ولی دیابت نداشته است. این که می گویم همه شرایط یک فرد دیابتی منظورم شکم بزرگ، چاقی و نظایر آن است. در صورتی که عموی این شخص باریک اندام و اهل ورزش بوده است. از دید اینجانب بیماری دیابت در این فرد، عموی او و مادر بزرگش اکتسابی نه ژنتیکی بوده است. حداقل می دانم که این فرد و عمویش در محیط کار با آبدارچی ای سروکار داشته اند که مرتب برای آنها چای (غلیظ) می آورده است.
با این مثالها در نظر دارم، به این نتیجه برسم که می توان تلاش نمود تا پزشکی را از یک علم تشریحی به سوی علم دقیق سوق داد. این تلاش هم می تواند در چارچوب طب سنتی و به کارگیری علوم پایه به نتیجه برسد.
در ایران متأسفانه طرفداران طب رسمی (که آن را طب مدرن می نامند) با فیزیک چندان ارتباطی ندارند.
برنامه های دوره پزشکی در ایران و رشته زیست شناسی از فیزیک و علوم پایه گریزان هستند. درس فیزیک پزشکی همه چیز به جز فیزیک پزشکی هست. زمانی که با برنامه ریزان این درس صحبت می کنی بیان می دارند که این درس به منظور آشنایی دانشجویان به ابزار (تکنولوژیهای) مربوط به رشته پزشکی نظیر ام-آر-آی و دستگاههای مختلفی که در پزشکی استفاده می شود تدوین شده است. ضمنا به دلیل جدا شدن دانشکده پزشکی از بدنه وزارت علوم، برنامه ریزان این درس از رشته فیزیک و علوم پایه نیستند.
به یاد دارم که یکی از پزشکان صحبت می کرد که این درسهایی در علوم به ما یاد دادید برای ما قابل استفاده نیست. بنده به دلیل تخصص در فیزیک، جواب دادم که فیزیک در اینجا و آنجا در پزشکی کاربرد دارد. ایشان جواب داد که منظورم فیزیک نیست. منظورم این است که به ما یاد دادید که سلول هسته (یاخته) دارد و اجزای سلول فلان هستند. اینها برای پزشک نیاز نیست. جواب بنده این بود که:
شما صحبت از یک پزشکی می کنی که با تعریف بنده متفاوت است.
آری جامعه پزشکی ما که اصرار به مدرن بودن پزشکی رسمی دارد، و پزشکی سنتی را «شیادی» می داند، حتی معتقد به توضیح دادن بیماری بیمار به وی ندارد چه رسد به این که اعتقاد به کاربرد علوم پایه در پزشکی داشته باشد. برای او تنها مهم است که کسی به او بگوید هر دارو را در چه مورد استفاده نماید. برای او مبلغین شرکتهای دارویی بهترین معلمها هستند.
نتیجه اینکه طب سنتی از سه گروه در رنج است.
- اکثر تحصیل کرده های دانشکده های پزشکی که معتقد به مدرن بودن پزشکی رسمی هستند. آنها در جایی که بتوانند با وضع قوانین و دستورالعملها از کار پزشکان و متخصصین طب سنتی جلوگیری می نمایند. اوج این مخالفتها در دوران وزیر بهداشت و درمان دولت یازدهم بود. در این دوران حتی دوره تخصصی در طب سنتی را حذف کردند.
- طرفداران طب سنتی که به تجربه این «علم» را آموخته اند. مشکل آنها در رابطه با طب سنتی کامل دانستن این طب است. طب سنتی با همه توانهایی که دارد کامل نیست و باید توسعه یابد تا بتواند به عنوان یک علم دقیق عمل کند. باید این موضوع را بپذیرند که چند صد سال است که در طب سنتی کاری و تحقیقاتی انجام نشده است. از همه بد تر اینکه این پزشکی را بر گرفته از دین می دانند. پایه و اساس طب سنتی به سقراط باز می گردد. مزاجها از زمان او تعریف شده بود.
- پزشکانی که در «طب سنتی» تخصص گرفته اند. آنها شجاعت کافی برای جدا شدن از روشهای آماری و دست و پا گیر در طب رسمی را ندارند. در مطالعات خود شجاعت کافی برای جدا کردن مزاجها را ندارند. در صورتی که جدا کردن مزاجها همانند جدا کردن یک پارامتر در روش آماری است و نتیجه بهتری را در تحقیق می دهد.
به امید روزی که جامعه پزشکی ایران پرچم بوعلی سینا را دوباره از زمین بردارد.
سخن هفته 20ام بهمن
قبلاً در رابطه با روش علمی و علوم دقیق و علوم تشریحی صحبت شد. سخن این هفته را به موضوع طب سنتی و طب مدرن اختصاص می دهم. با کمی جستجو در اینترنت به مطلبی در ویکی پدیا (دانشنامه آزاد) می رسیم. بخشی از این مطلب را در اینجا آورده ام.
چند نکته در این مطلب دیده می شود.
طب غالب را پزشکی مدرن می نامند که با این لفظ مخالفم. البته با نام پزشکی رسمی مشکلی ندارم. کسانی که طب غالب را مدرن می نامند، تعصب وار به پزشکی امروز نگاه می کنند. در مقابل پزشکی سنتی را به نام طب جایگزین یا شبه علم و حتی شیادی علمی می نامند. بنده بحث دانش، فلسفه طبیعی، فلسفه ماوراء طبیعی، علوم تشریحی و علوم دقیق را قبلاً مطرح نمودم که بتوانم این بحث را خارج از هرگونه تعصب و تنها بر اساس تعاریف مذکور داشته باشم.
به نظر بنده ظلم دو جانبه از مخالفین و موافقین به طب سنتی می شود. در اینجا توضیح می دهم.
چند نکته را ابتدا باید ذکر کنم تا به نتیجه گیری برسم.
- طب (چه رسمی و چه سنتی) بخشی از علوم طبیعی است. بدن انسان نیز بخشی از طبیعت است.
- فیزیک بدنه اصلی علوم طبیعی است.
- طب رسمی در چارچوب یک علم تشریحی مطرح است.
- فیزیک در چارچوب یک علم دقیق مطرح است.
- تلاش بوعلی سینا و دانشمندان دوران تمدن اسلامی (ده قرن قبل) این بود که طب سنتی را به سوی یک علم دقیق ببرند.
- در ایران متأسفانه طرفداران طب رسمی (که آن را طب مدرن می نامند) با فیزیک چندان ارتباطی ندارند.
- این مشکل در غرب که منادی طب رسمی هستند وجود ندارد و فیزیک را در طب به کار می گیرند. این دو مورد اخیر را که از جانب بنده می بینید، با دید تعصب نگاه نکنید. بنده سعی می کنم که از تعصب دور باشم. در مبحث اشتباه بزرگان به آن اشاره نمودم.
در رابط هرکدام از موارد مطرح شده توضیح می دهم.
طب رسمی در چارچوب یک علم تشریحی مطرح است.
مثالی را در موضوع علم تشریحی زدم و آن از هندسه بود. بیان نمودم که در چارچوب یک علم تشریحی چگونه ثابت می کنیم تا مجموع زوایای مثلث در هندسه مسطحه 180 درجه است. جوابی که به دست آوردیم بسیار خوب بود. البته در مبحث علوم دقیق نیز این مطلب را اثبات کردم. تفاوت در این بود که در چارچوب علم تشریحی خطایی وجود دارد ولی در چارچوب یک علم دقیق جواب دقیق و بدون خطا به دست آمد.
به سادگی می توان نشان داد که در شرایط پیچیده تر از هندسه یک موضوع در علم تشریحی با خطای زیاد یا حتی جواب کاملاً غلط خواهد داد. طب رسمی نیز این شرایط را دارد.
بنده نشان داده ام که اگر کمیت «آ» را حتی از 3 پارامتر تعریف کنیم. و در این تعریف وابستگی کمیت «آ» با هر کدام از پارامترها رابطه خاصی فرض کنیم. اکنون سعی کنیم در چارچوب آماری (علم تشریحی) وابستگی کمیت «آ» به یکی از پارامتر را به دست آوریم، دچار مشکل می شویم. بیشتر توضیح می دهم.
برای کمیت «آ» تعداد (مثلاً) یک میلیون عدد از 100 مقدار مختلف از هر کدام از 3 پارامتر را به دست آورده در جدولی می آوریم. اکنون فرض کنید این کمیت، مربوط به پدیده ای باشد و فراموش کنیم که به سه پارامتر بستگی داشته و برای آن تنها یک پارامتر را بشناسیم. به روش آماری (مثلاً) بیست عدد از یک میلیون کمیت «آ» را به همراه پارامتری که می شناسیم انتخاب کنیم. غیر ممکن است بتوانیم فرم تابعی کمیت «آ» را با این پارامتر که در نظر گرفتیم به دست آوریم.
تنها زمانی می توانیم وابستگی کمیت «آ» به آن پارامتر را به درستی به دست آوریم که اطلاع از پارامترهای دیگر داشته باشیم. و بیست عددی از کمیت «آ» را از آن یک میلیون به گونه ای انتخاب کنیم که دو پارامتر دیگر مقدار مشخصی داشته باشند، وابستگی کمیت «آ» را با پارامتر مورد نظر به درستی به دست خواهد آمد.
بنده در اینجا یک کمیت را که وابسطه به 3 پارامتر دارد، فرض کرده و به کمک روش آماری (روش قابل انجام در یک علم تشریحی) تنها زمانی می توانیم این وابستگی را به دست آوریم که اطلاع از هر 3 پارامتر داشته باشیم.
بدن انسان بسیار پیچیده است و برای تحقیقات یا مطالعاتی که در طب انجام می شود روش آماری به کار گرفته می شود. به همین دلیل است که بنده مطالعات در طب را تشریحی می خوانم. این مطالعات زمانی جواب صحیح خواهد داد که بتوان همه پارامترها را در نظر گرفت.
تلاش دانشمندان دوران تمدن اسلامی این بود که طب سنتی را به سوی یک علم دقیق ببرند.
تعریف شدن مزاجها در طب سنتی را می توان در یکی از این دو چارچوب توضیح داد.
از یک جهت تعریف مزاجها همانند پارامترهایی است که کمیت «آ» از آنها محاسبه می شود. در روش آماری به کار گرفته شده در طب رسمی اشتباه است که مزاجها را در نظر گرفت و در مطالعه از هم جدا کرد. ولی از نظر طب سنتی درمانی که برای یک مزاج مطرح می شود برای مزاج دیگر ممکن است مناسب نباشد.
از جهت دیگر تعریف مزاجها همانند کمیتهای تعریف شده و تعریف نشده در یک علم دقیق است. منظور بنده این است که طب سنتی تلاش برای به سمت علم دقیق شدن پزشکی داشته است.
کمی دقت کنید به متنی که از ویکی پدیا (دانشنامه آزاد) آورده ام. چه ظلمی به طب سنتی در این متن روا داشته است. نویسنده فراموش کرده است که به آنچه پزشکی جایگزین یا مکمل اشاره کرده ارثی از بوعلی سینا و حتی ارسطو و سینوحه هست. در آنجا می گوید:
«همه روشهای پزشکی جایگزین یا مکمل، در فرایند درمان، دارای بخشی غیرقابل تعریف یا حلقه ای گم شده می باشند که از دیدگاه علم قابل بررسی نیست….»
به نظر بنده نویسنده به تقسیم بندی علوم به علوم دقیق و علوم تشریحی توجه یا اطلاعی نداشته و تنها روش علمی را همان روش تشریحی (بر پایه آمار) می داند. به این نکته توجه نداشته که بعداز فروپاشی خلفای عباسی، شیرازه علم در ایران و به ویژه در خراسان و خوارزم که مهد تمدن اسلامی در دوران عباسی بود از هم پاشیده شد. بعد از خلفای عباسی، امپراطوری عثمانی شکل گرفت. در امپراطوری عثمانی طب بوعلی سینا (سنتی) پی گیری شد. آنها عامل انتقال این طب به اروپا بودند. در اروپا تا دو قرن پیش طب بوعلی سینا (و توسعه های بعدی آن) آموزش داده و به کار برده می شد. خیر، طب سنتی حلقه گم شده ای ندارد. تنها مشکل طب سنتی، فراموشی آن توسط کسانی هست که لازم بود و لازم هست در پیش برد آن گام بردارند.
ضمناً به این موضوع توجه کنید که طب رسمی در مسیری گام بر می دارد که صحبت از طب خاصی برای هر فرد می کند. زمانی که طبی برای هر فرد نیاز باشد قابل تکرار بودن را چگونه توجیه می کنید.
فیزیک بدنه اصلی علوم طبیعی است.
بعد از آن که فلسفه (علم) به دو چارچوب طبیعی و ماوراء طبیعی تقسیم شده، به مرور شاخه های مختلفی برای آن ایجاد گردید. دنبال کردن کار دانشمندانی نظیر ذکریای رازی و دیگران شیمی (الکیمیا) را به عنوان شاخه ای از فلسفه طبیعی ایجاد کردند. اصول حاکم بر آن همان اصول فیزیک (نظیر کوانتوم و ترمودینامیک) است. شاخه های دیگری نظیر زمین شناسی از فلسفه (علوم) طبیعی به وجود آمد. این گروه مطالعات خود را در رابطه با کره زمین انجام دادند. باز اصول به کار برده شده در زمین شناسی همان اصول فیزیک است.
متأسفانه شاخه های علوم زیستی و پزشکی که بخشی از علوم طبیعی هستند نتوانستند از اصول فیزیک به طور کامل استفاده کنند و به صورت یک علم تشریحی گسترش یافتند. همانگونه که قبلاً بیان شد، در غرب تلاش بیشتری شده است تا این نقص علوم زیستی و پزشکی بر طرف شود. حتی مثالهایی از قبیل این که چرا درخت سپیدار تقریباً به صورت عمودی رشد می کند و درختی نظیر گردو دارای رشدی عرضی به همراه رشدی عمودی هست همه ریشه در ساختار فیزیکی بدنه آنها دارد. در رابطه انسان این موارد پیچیده تر است.
طب رسمی یا طب مدرن؟
ما ایرانی ها طب رسمی را طب مدرن می نامیم. دقت شود که طب رسمی توسط کسانی با آن تعصب طب مدرن خوانده می شود که چندان (به جز مواردی در یکی دو دهه اخیر) در به وجود آمدن و تکمیل آن نقشی نداشتیم. به این موضوع دقت شود که قبل از تمدن رنسانس به شکوفایی برسد طب بوعلی سینا در اروپا نقش اساسی را در پزشکی داشت.
رشد طب رسمی در دو یا سه قرن اخیر بیشتر از جانب رشد تکنولوژی بوده است. زمانی که علم در دوران رنسانس بیشتر در بعد مکانیک عمل می کرد، گسترش طب هم در راستای ابزارهای مکانیکی اتفاق می افتاد. در این دوران بود که چاقو و ابزارهای مکانیکی دیگر در پزشکی به کار برده شدند. این دوران به نقش کشور آلمان در دوران رنسانس و تا سالهای 1950 باز می گردد. بعد از این زمان الکترونیک عامل اصلی توسعه تکنولوژی شد. ترانزیستور و دیگر ابعاد الکترونیک در تکنولوژی جایگاه خاصی را پیدا کردند. در این دوران تکنولوژی های وابسطه به الکترونیک به کمک طب آمدند. با شروع هزاره سوم میلادی تکنولوژی ها بیشتر به سمت فوتونیک رفتند و تکنولوژی های وابسطه به فوتونیک در طب به کار گرفته شدند.
پیشرفت طب رسمی (به قول ما ایرانی ها طب مدرن) در دو قرن اخیر تقریباً تنها در بعد ساخته شدن دستگاههای پیچیده برای مطالعه بدن انسان و انجام جراحی ها و پیوندها بوده است. هنوز شناخت بشر از امراضی نظیر دیابت با دو قرن پیش و حتی با زمان بوعلی سینا تغییری نداشته است. تمام تلاش دانشمندان در طب جلوگیری از عوارض بیماریها به جای درمان آنها بوده است. این جلوگیری از عوارض در برخی موارد خود عامل بیماری های جدید می شوند.
پس لفظ طب مدرن تنها به دلیل مدرن بودن تکنولوژی، نه مدرن بودن در شناخت بدن انسان و درمان بیماریها بوده است.