رقیب دانشگاه
قصد دارم موضوعی را مطرح کنم که به نظر بنده برای خوانندگان خیلی تازه باشد.
در موضوع نقش دانشگاه مطرح کردم که بخش کسب و کار در ایران هیچ نگاهی به دانشگاه ندارد. دانشگاه یک فضای لوکس و تنها برای علاقه و دریافت مدرک به حساب می آید. در این سخن در نظر دارم که رقیب قدرت مندی را در برابر دانشگاه معرفی نمایم.
نیاز است در رده بندی دانشگاهها درصد شاغل شدن دانش آموختگان (فارغ التحصیلان) آنها با وزن بالا مد نظر قرار گیرد.
دانشگاه فضایی هست که تعدادی هیأت علمی با مرتبه های مربی، استادیار، دانشیار و استاد به آموزش دانشجویان می پردازند. امروزه نتیجه کار این تشکیلات با این همه نیرو با پایه علمی و تحصیل کردگی تعدادی «دانش آموخته»ی پشت میز نشین یا بی کار هست. فردی را ملاقات نمودم که در سال 1367 در رشته مکانیک به تحصیل مشغول بوده است. در آن سال درس فیزیک 1 فنی را با اینجانب گذرانده است. ایشان یک مهندس مکانیک فارغ التحصیل دانشگاه شهید باهنر کرمان است. شغل ایشان رئیس کارگزینی یک موسسه علمی است! یک شغل پشت میز نشینی!
در مقابل دانشگاه، تشکیلاتی را داریم که معلم آن بی سواد یا تقریباً بی سواد است. دانشجوی آن بی سواد یا تقریباً بی سواد است. خروجی این تشکیلات «کار آموخته»ای است که کار هم دارد. به نظر بنده عمل کرد این تشکیلات به مراتب بهتر از دانشگاه هست. این تشکیلات همان کارگاههای موجود برای تعمیر اتومبیل، کامیون، برق کار، تراش کار، لوله کش، جوش کار، بنایی، گچ کار، خیاط، آرایشگر، تعمیرکار وسایل منزل، کاشی کار، نجار و خیلی موارد دیگر هستند. هرکس تنها یکی از این حرفه ها را نزد فردی که قبلا آن را آموخته است، می آموزد. پس از زمانی که فرد در این فضا کار و آموزش را ادامه می دهد، شرایطی را پیدا می کند که فضای کسبی برای خود پیدا کند. جالب اینجاست که صنف مربوطه مراحل آزمون و مجوز کار به این «کار آموخته» را در اختیار دارد.
اکنون به نظر شما کدام یک موفق تر هستند. دانشگاههای متداول یا این کارگاهها!
دانشگاههای متداول بی رویه دانشجو می گیرند و معیاری به جز ایجاد فضای رشد هیأت علمی برای پذیرش این دانشجو وجود ندارد. هیچ تشکیلاتی نظیر اصناف برای دانشگاهها و دانش آموختگان آنها وجود ندارد. در صورتی که فضای کار، حرفه و کسب معیار مناسبی برای شروع به تحصیل و ظرفیت پذیرش «کار آموخته» را ایجاد می کند. نتیجه اینکه «کار آموخته» هیچکدام از این کارگاهها بی کار نمی ماند. جالب این که حقوق این «کار آموخته» و سطح زندگی آنها تحت تأثیر تورم موجود در جامعه قرار نمی گیرد. درآمد آنها به همراه تورم بالا می رود.
کارگاهها موفق تر از دانشگاهها به آموزش مشغولند.
اثر منفی ای که این نظام سنتی در ایران دارد چیست؟ با همه موفقیتی که برای کارگاههای وابسته به حرفه ها مطرح کردم چند اثر منفی به همراه دارند.
اول اینکه این کارگاهها عامل بالا بودن بی سوادی هستند. به نوشته سایت alef در تاریخ 12 مهر سال 1397 توجه کنید. در این آمار مطرح شده نرخ با سوادی در گروه سنی 10 تا 49سال را 96 درصد مطرح می کند.
در جای دیگر جمعیت بی سوادان را نزدیک به 9 میلیون و کم سوادان را حدود 10 میلیون مطرح می کند. دقت کنید که 96 درصد را در گروه سنی 10 تا 49 سال بیان می کند. در جای دیگر این آمار را با سالهای 1355 یا 1335 مقایسه می نماید. به این نکته توجه نمی شود که در آن سالها متوسط امید به زندگی زیر 60 سال یا حتی زیر 50 سال بوده است. در صورتی که اکنون امید به زندگی برای ایرانیها 75 سال است.
منظور خود را با آوردن هرم سنی تکمیل می کنم.
در هر صورت علت وجود بی سوادی در ایران را باید جستجو شد. به نظر بنده علت را باید در جایگاه دانشگاه و آموزش به طور کلی در ایران دنبال کرد. زمانی که تشکیلاتی نظیر کارگاهها مأموریت آموزش را به عهده می گیرند و «کار آموخته»های آنها از تحصیل و سواد آموزی دور می مانند، نمی توان بی سوادی در ایران را به صفر رساند. مهم تر اینکه وضع معیشتی این «کار آموخته» ها از بسیاری از «دانش آموخته» های دانشگاه بهتر است.
جالب اینکه برخی از این گروه «کارآموخته» یا بی سواد در شرکتهایی چون «اسنپ» که نیاز به خواندن جی پی اس و سواد بالا دارد به کار گمارده می شوند. البته باید خوشحال باشیم که کار ایجاد شده است. ولی اینکه عواملی ریشه کنی بیسوادی را غیر ممکن می سازد جای تأمل دارد.
مشکل دیگر این کارگاههای موفق آن است که امروزه با قوانین و افکار بین المللی نیز مغایرت دارد، به کار گیری بچه ها غیر بالغ و صغیر است.
به تصویری که از سایت الف آورده ام و از زبان معاون وزارت آموزش و پرورش بیان می کند دقت کنید.
«در چهار سال گذشته 414 جلسه سواد آموزی با 2 هزار و 360 مصوبه مهم در راستای حمایت از امر سواد آموزی در کشور برگزار شده است.»
این مطلب جای تامل زیادی دارد. از یک جهت امیدوارم در چهار سال گذشته این اتفاقات نیافتاده باشد و در چهل سال گذشته درست باشد. اما زمانی که به تیتر خبر توجه می کنم آنهم صحبت 4 سال گذشته و کاهش 5/1 میلیون نفر را مشاهد می کنم که به نظر می رسد در 4 سال گذشته درست است.
در چهار سال گذشته 414 جلسه سواد آموزی (نه برای آموزش بلکه برای) 2 هزار و 360 مصوبه مهم در راستای حمایت از امر سواد آموزی در کشور تشکیل شده است.
هنوز مسئولین متوجه نیستند که این جلسات بی ثمرهستند. تا ریشه مشکلات را نیابند تشکیل این جلسات دردی را درمان نمی کند.
اشکال دیگر آموزش موفق این کارگاهها دور ماندن از صنعت و تکنولوژی روز است. امروزه با اتومبیلی سر و کار داریم که در حین حرکت پنچر گیری می شود. چگونه این کارگاهها می توانند به همراه این تکنولوژی باشند.
البته برای این که موضوع دیگری که به مشکل بی سوادی کمک می کند و از ابعاد مختلف مهم است جای تامل دارد.
در کوچه و بازار بچه هایی را می بینیم که چند قلم جنس را در دست داشته و زمانی که باید در مدرسه به سواد آموزی مشغول باشند، به فروش آنها اقدام می کنند. پشت پرده این کار عده ای سود جو هستند که آینده این بچه را فدای خود می کنند. این سود جویان نه تنها بچه ها را به کار می گیرند بلکه آنها را از سواد و آموزش دور می دارند. این سود جویان دیگر مزیت کارگاهها را ندارند که به آنها حرفه ای آموخته باشند.
بنده هیچوقت از این بچه ها خرید نمی کنم.
دردها را باید به درستی شناخت. جلسات و مصوبات بدون شناخت دردها راه به جایی ندارد.
جایگاه خانواده، دبستان، دبیرستان و دانشگاه را باید تعریف کرد.