داستان زندگی و مرگ
سخن این هفته را به «#داستان_زندگی_و_مرگ » اختصاص می دهم. در اینجا پنج شکل از منحنی نرمال (طبیعی) آورده ام. داستانی که در این سخن مطرح می کنم را می توان به زندگی همه موجودات نسبت داد. هر موجودی که بتوان تولد و مرگ را به او نسبت داد. از یک درخت گرفته تا انسان و حیوانات و جامعه و تمدن همه از این روندی که در اینجا مطرح می کنم مجزا نیستند. در انتها استثناءها را مطرح می کنم.
همانگونه که در شکل اول دیده می شود، هر موجودی که متولد می شود یک دوران رشد را طی کرده به یک قدرت حداکثر می رسد. بعد از شروع به نزول و زوال می کند تا به فوت خاتمه می یابد.
قصد دارم این روند را توضیح دهم.
همانگونه که در شکل دوم دیده می شود، این موجود زنده دوران «رشد بدون ضعف» را طی می کند. در این دوران هیچ گونه ضعفی که مخرب باشد در او آشکار نیست. حتی ضعفهایی را که دارد جبران کرده و آن ضعفها از وجود این موجود زنده دور یا خارج می شود.
به تولد یک انسان دقت کنید. در بدو تولد توان و قدرت کافی را ندارد. هر چه از تولد او می گذرد، ضعفهای او کم و کمتر می شود. سیستم ایمنی او تقویت می شود. مغز او کاملتر می شود. شکل پاهای او تغییر می کند تا بتواند راه برود و بدود. هیچ ضعف ماندگاری در او دیده نمی شود. این دوران را «رشد بدون ضعف» می نامم.
به شکل سوم دقت کنید. در این شکل تکیه به شرایط موجود زنده تا رسیدن به حداکثر قدرت می بینید. زمان عبور از نقطه عطف اول، زمانی هست که یک ضعف از جانب خود موجود زنده در او حادث می شود. یک عادت بد می تواند این نقطه عطف را ایجاد کند. از اینجا به بعد دیگر رشد با سرعت اولیه اتفاق نمی افتد. روند رشد وجود دارد ولی کند تر می شود. کندتر شدن رشد بعداز نقطه عطف اول به دلیل وجود ضعفهایی است که عالمانه یا سهواً در او ظاهر می شود. این ضعفها با یک مورد شروع شده و افزایش می یابند. تا جایی که قدرت و رشد موجود زنده به یک حداکثر یا «اوج» می رسد.
از اینجا به بعد ضعفها در حدی زیاد شده اند که اجازه رشد بیشتر را به موجود زنده نمی دهند. لذا موجود زنده روند نزولی را طی می کند. این حالت را در شکل چهارم نشان داده ام. نام این دوران را دوران «نزول کند» گذاشته ام. دوران «نزول کند» ادامه می یابد و همراه با آن ضعفها افزایش می یابند. تا موجود زنده به «نقطه عطف دوم» می رسد.
از نقطه عطف دوم به بعد سرعت نزول افزایش می یابد. این شرایط را در شکل پنجم نشان داده ام. نقاط ضعف به وضوح ظاهر می شوند. دیگر نقاط ضعف از دید همه قابل رویت بوده و دوران «نزول تند» ادامه می یابد.
در دوران «نزول تند» دیگر توان دفاع از موجود زنده صلب می شود. او در برابر هر حمله ای نا توان است. هر نوع حمله ای ممکن است او را از پا در آورد و به مرگ بکشاند. تا نهایتاً مرگ فرا می رسد.
در شکل پنجم نموداری از تولد جدید نشان داده ام. اگر به مثال انسان باز گردیم، هر روز انسان جدیدی تولد می یابد. این موجود جدید هم همان روال را طی می کند. ولی آنچه مهم است اینکه بین این دو موجود در گیریهایی پیش می آید. موجودی که «جوان»تر هست، بعضا با موجود «پیر»تر در گیر شده و این درگیریها معمولاً ادامه می یابد. اینجاست که موجود قویتر همیشه برنده است. موجودی که ضعفهای کمتری را دارد.
در اینجا شعر ایرج میرزا بسیار مناسب است.
قصه شنیدم که بوالعلاء به همه عمر / لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اجازت دستور / خادم او جوجه با، به محضر او برد
خواجه چون آن طیر کشته دید برابر / اشک تحسر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت به مرغ: از چه شیر شرزه نگشتی / تا نتواند کست به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است / هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد
در نظر دارم بحثی را که در اینجا مطرح کردم به بحث فرهنگ مرتبط سازم. باز امپراطوری عثمانی (به عنوان یک تمدن) را به عنوان مثال مطرح می کنم. معتقدم که امپراطوری عثمانی اوج دوم تمدن اسلامی بوده است. اوج اول تمدن اسلامی را به پایتختی بغداد می توان مطرح کرد که اوج علمی آن در خراسان و خوارزم بود. بیشترین نیروی اوج اول تمدن اسلامی را ایرانیان در دست داشتند. ولی در دوران اوج دوم تمدن اسلامی پایتخت آن در استانبول بود و ترکها نیروی این اوج بودند. حتی در ایران ترکها قدرت می یافتند. صفویه و قاجار نشانه و دلیل این ادعای بنده هست. جنگهای بین عثمانی و صفوی را می توان بین دو دسته از ترک دانست.
باز گردم به بحث اصلی که تولد، دوره «رشد بدون ضعف» تا مرگ یک تمدن یا امپراطوری است. تفاوت بین تمدن و امپراطوری در ابعاد حاکم است. یک تمدن شامل قدرت در همه ابعاد اجتماعی هست. دوران عباسی را می توان تمدن اسلامی به شمار آورد ولی دوران عثمانی را می توان یک امپراطوری نامید. یک امپراطوری حداقل قدرت نظامی را دارد ولی ممکن است ابعاد علمی را به طور کامل به همراه نداشته باشد. به متنی که از ویکی پدیا در رابطه با امپراطوری عثمانی آورده ام دقت کنید. این جمله:
«زمینههای ضعف دولت عثمانی از همان دوره سلیمان فراهم آمد؛ چراکه سلطان تحت تأثیر همسرش خرم سلطان قرار داشت که بر ضد شاهزاده مصطفی توطئه کرده، تلاش داشت تا فرزند خودش، سلیم دوم را به جانشینی سلیمان بگمارد.» بسیار گویا است.
عامل فروپاشی امپراطوری عثمانی در یک موضوع اخلاقی – فرهنگی نهفته است. با اطمینان می توان نتیجه گرفت شرایط قبلی ای از فروپاشی فرهنگی و اخلاقی وجود داشته است که ملکه «خرم سلطان» را به این جهت سوق داده است. چرا همسر دیگر سلاطین عثمانی چنین حرکتی را انجام نداده اند؟ ملکه منافع ظاهری شخصی را بر منافع ملی ترجیح می دهد. آنگونه که بنده به موضوعات نگاه می کنم این موضوع ریشه در اخلاق و فرهنگ دارد. به اطمینان می توان ادعا کرد که نوعی ضعف اخلاقی – فرهنگی از قبل در جامعه عثمانی به وجود آمده بود. از این اوج به بعد ابتدا دوران «نزول کند» شروع شده است. بعد در قرن نوزدهم سرعت فروپاشی امپراطوری عثمانی بیشتر شد تا نهایتاً در جنگ اول جهانی به فروپاشی آن منجر شد.
تمام مراحلی را که در «داستان زندگی و مرگ» مطرح نمودم در تولد، ادامه حیات، اوج، نزول و مرگ می توان مشاهده کرد.
لازم است چند نکته و استثناءها را بیان کنم.
در برخی موارد مرگ توسط حوادث یا برخورد یک موجود با یک نیروی قوی اتفاق می افتد. مثال آن جوانی است که در اثر تصادف فوت می کند. یا یک امپراطوری که در نبرد با یک قوی از میان می رود. مثال این امپراطوری هخامنشی است که در برخورد با اسکندر از میان رفت. ولی جامعه توانست به زودی جایگاه خود را پیدا کند. بعد از آن امپراطوری اشکانی به وجود آمد. در مقابل یونان بعد از اسکندر گرفتار رومیان شد که برای قرنها دیگر کشوری به نام یونان وجود نداشت. شاید دوران اسکندر نقطه عطف دوم در جامعه یونان بوده است.
نکته دیگر تولد جدید است.
نکته دیگر که در شکل چهارم و پنجم با منحنی قرمز و به عنوان «تولدی جدید» نشان داده ام است. در مطلبی که از ویکی پدیا در رابطه با امپراطوری عثمانی آورده ام با خط قرمز مشخص کرده ام موضوع «تولدی جدید» را نشان می دهد. به عبارت:
«سیر افول مداوم دولت عثمانی مقارن و همپیوند با سیر ظهور و اعتلای روزافزون تمدن جدیدی است که در اروپای غربی سر برکشید.»
توجه کنید. رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا همراه با یک تحول اخلاقی – فرهنگی بود که توانست تمدن جدیدی را به وجود آورد. این تمدن هم ابعاد نظامی قوی، هم ابعاد علمی قوی و هم ابعاد اخلاقی قوی داشته است. لازم می دانم به گفته محمد عبده «رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم.» اشاره کنم. این موضوع نشان از پر رنگ بودن اخلاق در غرب است در زمان محمد عبده دارد. البته امروز آن تمدن هم دوران نزول خود را طی می کند چونکه بعد اخلاق خیلی ضعیف شده است. پیامبر اسلام می گویند که «برای مکارم اخلاق برانگیخته شدم.»
اولین انحراف در اخلاق و فرهنگ عامل شروع ضعف در تمدنها است.