(سخن هفته 5 مرداد ماه 1398 عقل جمع را در زیر مجموعه فرهنگ – اصحاب فرهنگ بخوانید.)
بحثهایی را در رابطه با روند تاریخی علم داشته ام. در نظر دارم این هفته بحث را کامل تر کنم.
از آنجا که تاریخ نشان می دهد، روند علمی ریشه در تمدنهای پیشین نظیر تمدن مصر و چین و یونان دارد. کلاً در هر زمان این فرمول صادق است که تعداد دانشمندان زنده در دنیا بیش ار تعداد تمام دانشمندان فوت کرده هستند. مثلاً در زمان ابن سینا تمام دانشمندان موجود در دنیا بیشتر از تمام دانشمندان قبل از او بوده است. در سال 1900 این حرف درست بوده همانگونه که در سال 2000 درست بوده و همانگونه که امروز درست هست.
اگر می بینیم که در دوره ای در ایران تعداد دانشمندان کم بوده به این معنی نیست که این عبارتی که گفتم غلط است. این عبارت که «تعداد دانشمندان زنده در دنیا بیشتر از همه دانشمندان فوت کرده در دنیا هست.» برای کل دنیا صحیح است. اگر در یک منطقه از جهان این رابطه صدق نکند، اشکالی در روند علمی آن منطقه به وجود آمده است.
این مقدمه را بیان کردم تا به روند تاریخی علم برسم. قبل از تمدن اسلامی، علم به شاخه های مختلف تقسیم نشده بود. یا به صورت صحیح تری مطرح کنم. هر دانشمندی در رابطه با همه مباحث علمی کار می کرد. #علوم_طبیعی (فیزیک) و #علوم_ماوراء_طبیعی (#متا_فیزیک) در کنار هم مورد بررسی قرار می گرفت.
اولین کتاب ارسطو تحت عنوان طبیعت (نامی که او به کار می برد فیزیک هست) است. در نهایت او یک مجموعه ۱۴جلدی کتاب دارد که در فصول «فلسفه اولیه، علوم اولیه، خرد، الهیات» نوشته است. بعدها این بخش از کتابهای او را «متا فیزیک» نام گذاری کردند.
با پیشرفت علم ضرورتاً دانشمندان مجبور بودند در موضوع شاخه محدودتری از علم کار کنند. اولین تقسیم بندی در علم جداشدن علوم طبیعی (فیزیک) و علوم ماوراء طبیعی (متافیزیک) هست. به این مفهوم که دیگر کمتر دانشمندی در هر دو بخش در این تقسیم بندی کار کرده است. حتی کانت وجود متافیزیک را مردود دانسته است. البته ممکن است دیگرانی باشند، که با این تقسیم بندی مخالف باشند که به عقیده آنها احترام باید گذاشت. ولی به عقیده بنده این تقسیم بندی درست بوده که در دوران تمدن اسلامی و به ویژه زمان ابوعلی سینا و ابن هیثم افتاده است.
در حقیقت دانشمندان به این نتیجه رسیدند که بخشی از علم که مورد نظر آنهاست را می توانند در این جهان مشاهده نمایند ولی برخی دیگر را نمی توانند مشاهده نمایند. همانگونه که ارسطو از کلمه فیزیک به نام طبیعت استفاده می کند، علوم طبیعی به معنی فیزیک هست. عملاً بخشی از علم را که توسط آزمایش می توانیم مشاهده کنیم، فیزیک می نامیم. توجه به این نکته (قبلاً هم مطرح کردم) ضروری است که امروز فیزیک با مواردی سروکار دارد که نمی توان با آزمایش مشاهده نموده که به نام فیزیک نظری معروف شده است. این موضوع در تناقض با مفهوم اولیه فیزیک (فلسفه طبیعی) هست.
امروز اگر به ساختار دانشگاهها نگاه کنیم، معمولاً دانشکده ای به نام دانشکده علوم پایه وجود دارد. در این دانشکده معمولاً بخشهای فیزیک، ریاضی، شیمی، زمین شناسی و بیولوژی (زیست شناسی) وجود دارند. البته اگر ریاضی را از این گروه جدا کنیم، بقیه بحث این هفته بنده هست. البته جدا کردن ریاضی به این دلیل است که ریاضی زبان علوم طبیعی هست.
ارسطو علوم طبیعی را با کلمه یونانی فیزیک نام می برد. البته همانگونه که عرض کردم ارسطو هم در رابطه با فیزیک (علوم طبیعی) و متافیزیک (علوم ماوراء طبیعی) سخن گفته است. از زمان تمدن اسلامی بود که دانشمندان به سمت فیزیک یا متافیزیک تمایل پیدا کردند. می بینیم که ابوعلی سینا کتاب الشفاء و النجات را می نویسد. به این مفهوم در هر دو زمینه فعالیت داشته است. ولی ذکریای رازی را می بینیم که در موضوع الکل و کیمیا گری (تبدیل مس به طلا) کار و مطالعه می کرده است. تعداد نوشته های (کتابهای) او به بیش از 140 عدد می رسد که 130 نوشته او در زمینه طب و مواردی در تقسیم بندی علوم طبیعی و تنها بخش کوچکی از آن در مبحث ماوراء طبیعی (متافیزیک) بوده است.
به عبارتی در طول تاریخ عده ای تلاش خود را در جهت کارهای ذکریای رازی ادامه دادند و نام خود را شیمیدان گذاشتند. بخش شیمی را از این جا داریم. کلمه شیمی را از کیمیاگری داریم. قسمتی از فیزیک تحت عنوان شیمی از آن جدا می شود.
عده ای تنها علاقه داشتند که مطالعه خود را در مورد کره زمین قرار دهند. این عده با نام زمین شناس شناخته می شوند. بخش زمین شناسی از اینجا می آید. این باز قسمتی از فیزیک هست که از آن جدا می شود.
عده ای دیگر علاقه به مطالعه موجودات زنده را دنبال می کنند. این عده با نام «زیست شناس» شناخته می شوند. بخش زیست شناسی در دانشکده علوم پایه از اینجا ایجاد شده است. این باز قسمتی از فیزیک هست که از آن جدا می شود. اولین دانشمندانی که کتابهای مجزایی در گیاه شناسی و آناتومی نوشته اند جاحظ، دینوری و رازی هستند. نام زیست شناسی از قرن هیجدهم میلادی در اروپا به کار برده شد. پزشکی و طب براساس یافته های زیست شناسی عمل می کند. در دانشکده های پزشکی واحدی به نام علوم پایه پزشکی داریم.
اکنون این سوال مطرح می شود که از فیزیک چه مانده است؟ تقریباً می توان گفت که باز هم فیزیک همان فیزیک هست. شیمی دانها مجبورند از قوانین ترمودینامیک پیروی کنند و شیمی فیزیک را پایه گذاری کردند. زیست شناسها فیزیک زیستی و زمین شناسها فیزیک زمین شناسی را در برنامه کاری خود قرار دهند. شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی چیزی خارج از شاخه های حالت جامد، اتمی مولکولی، هسته ای، ذرات بنیادی، نجوم و شاخه های دیگر فیزیک نیستند.
هنوز کل علوم طبیعی همان فیزیک هست. نمی توان فرایندهای طبیعی را خارج از فیزیک بحث کرد. هرگونه بحث علمی در چارجوبی خارج از فیزیک آن علم یک علم تشریحی است.